اخقیقلغتنامه دهخدااخقیق . [ اِ ] (ع اِ) اخقوق . مغاک درزمین که کسی اندر وی پنهان شدن تواند. ج ، اخاقیق .
اخقوقلغتنامه دهخدااخقوق . [ اُ ] (ع اِ)مغاک در زمینی که کسی اندر وی پنهان شدن تواند. (منتهی الارب ). شکاف زمین . (مهذب الاسماء). ج ، اَخاقیق .
اخکوکلغتنامه دهخدااخکوک . [ اَ ] (اِ) معنی آنرا زردآلوی نارسیده گفته اند و بیت ذیل را شاهد آورده اند : ز پیروزه و از زمرد مگرنمایند اخکوک نارس ببر. اسدی .اگر این معنی درست است نارس حشو قبیح است ولی معنی درست نیست . واخکوک هر میوه ای
اَخکُوکْگویش گنابادی در گویش گنابادی به زردالو نرسیده گویند. اخکوک خوردن لذت قبل از رسیدن زردالو است و بسیار خوردن آن لذت بخش میباشد ، چغاله بادام
اخقیقلغتنامه دهخدااخقیق . [ اِ ] (ع اِ) اخقوق . مغاک درزمین که کسی اندر وی پنهان شدن تواند. ج ، اخاقیق .
اخقوقلغتنامه دهخدااخقوق . [ اُ ] (ع اِ)مغاک در زمینی که کسی اندر وی پنهان شدن تواند. (منتهی الارب ). شکاف زمین . (مهذب الاسماء). ج ، اَخاقیق .
خقلغتنامه دهخداخق . [ خ َق ق ] (ع اِ) شکاف در زمین که کسی اندروی پنهان تواند شد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). ج ، اَخقاق ، خقوق . جج ، اَخاقیق . || حوض خشک . (منتهی الارب ).