خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اختاپوس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آبنوس
فرهنگ فارسی عمید
۱. (زیستشناسی) درختی گرمسیری با چوب سیاه، و گرانقیمت.۲. (زیستشناسی) چوب این درخت که سخت، سنگین، و با لکههای سیاه است در کندهکاری و نجاری کاربرد دارد.۳. (صفت) [قدیمی] تیرهرنگ؛ شیز.
-
آنفارکتوس
فرهنگ فارسی عمید
عارضهای که در آن یکی از رگهای تغذیهکنندۀ قلب یا عضوی دیگر مسدود شده و منجر به قطع جریان خون آن بافت میشود؛ سکتۀ قلبی.
-
اتوبوس
فرهنگ فارسی عمید
نوعی اتومبیل با اتاق بزرگ و صندلیهای متعدد که برای حملونقل مسافر میان شهرها یا خیابانهای داخل شهر به کار میرود.
-
اختاپوس
فرهنگ فارسی عمید
نوعی جانور نرمتن دریایی و بزرگ، با بدن گِرد، سر بزرگ نرم، و هشت بازوی دراز و نیرومند؛ هشتپا.
-
اخیروس
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی بیابانی و خودرو شبیه ارزن، با گلهای سفید و دانههای ریز و سیاه که در گذشته مصرف دارویی داشته؛ گندم دشتی؛ گندم بیابانی.
-
اخینوس
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی با گلهای سفید، دانههای سیاهرنگ ریز، و شاخههای کوتاه آبدار که معمولاً در کنار جویها میروید.
-
اروس
فرهنگ فارسی عمید
= متاع: ◻︎ یک روز چارپای ببردستم از گله / روز دگر اروس و قماش از نهاندره (پوربهای جامی: لغتنامه: اروس).
-
استراتوس
فرهنگ فارسی عمید
= ابر 〈 ابر استراتوس
-
استوخودوس
فرهنگ فارسی عمید
= اسطوخودوس
-
اسطوخودوس
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی از خانوادۀ نعنا با برگهای باریک، گلهای سفید یا بنفش، و تخمهای ریز زردرنگ که مصرف دارویی دارد؛ شاهاسپرم رومی؛ لاواند.
-
اسکندروس
فرهنگ فارسی عمید
سیر؛ ثوم.
-
افریسموس
فرهنگ فارسی عمید
مرضی که در برخی از مردان پیدا میشود و آلت تناسلشان همیشه راست و در حال نعوظ است.
-
افسوس
فرهنگ فارسی عمید
۱. احساس دریغ، حسرت، و اندوه.۲. [قدیمی] ریشخند؛ استهزا؛ سخریه.۳. [قدیمی] ظلم؛ ستم: ◻︎ ای صدر نائبی به ولایت فرست زود / معزول کن معینک منحوس دزد را ـ زرهای بیشمار به افسوس میبرد / آخر شمار او بکن از بهر مزد را (ناظمالاطبا: لغتنامه: افسوس).۴. [قدیم...
-
افیوس
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی با ساقۀ بلند، برگهای بسیار سبز، میوهای سیاهرنگ به اندازه خیار، گلهای زردرنگ و ریشهای شبیه ترب کوچک که در طب قدیم به عنوان داروی مُقَیی و مسهل به کار میرفته؛ ترب صحرایی.
-
اقیانوس
فرهنگ فارسی عمید
بحر محیط؛ دریای بسیاربزرگ؛ هر یک از پنج پهنۀ گستردۀ آب شور با دریاها و جزیرههای بسیار که به هم متصل هستند و اطراف کرۀ زمین را فرا گرفتهاند.