اختراشلغتنامه دهخدااختراش . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) کسب کردن . طلب رزق کردن . || (معرب ) یکدیگر را خراشیدن . (تاج المصادر بیهقی ). خراشیدن همدیگر را.
اختروَشquasarواژههای مصوب فرهنگستانجِرم ستارهمانندی به درخشندگی یک کهکشان که عموماً در فاصلۀ بسیار زیادی از زمین قرار دارد و تصور میشود هستههای درخشان کهکشانهای فعال و دوردست باشد
اخترشastrationواژههای مصوب فرهنگستانچرخۀ تبدیل مواد بینِستارهای به ستارهها که در نتیجۀ این چرخه واکنشهای هستهای با عناصر سنگین غنی میشود و سپس بهصورت باد ستارهای یا سحابی سیارهای یا اَبَرنواختر به فضای بینِستارهای بازمیگردد
مخترجلغتنامه دهخدامخترج . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) بیرون آورنده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اختراج شود. || به سختی کشنده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).