اختلاط و امتزاجلغتنامه دهخدااختلاط و امتزاج . [اِ ت ِ طُ اِ ت ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح ریاضیات ) عملی است که برای دو مقصود ذیل جاری کنند: اول آنچه بخواهند قیمت متوسطه ٔ چند چیز بهم آمیخته را معلوم کنند و دوم آنکه مشخص کنند اندازه ٔ چند چیز آمیختنی را بر وجهی که شیئی ممزوج قیمت مشخصی پیدا کند.
اختلاطلغتنامه دهخدااختلاط. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) آمیخته شدن . (زوزنی ). درهم شدن . امتزاج . اِلتباس . اِلتباک . آمیختن . درآمیختن : سعادت اختلاط زیرکانست ز نادان گر رسد سودی زیانست . ناصرخسرو.همچو در کان خاک و زر کرد اختلاطدر میانشا
اختلاطفرهنگ فارسی عمید۱. آمیختن؛ مخلوط شدن؛ درهم شدن؛ درهم آمیختن؛ آمیختگی.۲. (شیمی) ترکیب شدن دو یا چند جسم با یکدیگر بهطوریکه حتی با میکروسکوپ نتوان اجسام ترکیبشده را تمیز داد، اما با وسایلی بتوان آنها را از هم جدا کرد.۳. گفتگوی دوستانه.۴. [قدیمی] جماع کردن؛ همبستر شدن.
یونیانلغتنامه دهخدایونیان . [ی ُ ] (اِخ ) یکی از شعبه های چهارگانه ای که یونانیان قدیم بدان منقسم شده بودند. آنان از زمانهای بسیار قدیم در خطه ٔ شرقی یونان قدیم و خطه ٔ شمالی موره سکونت داشتند. گروهی از آنان به حدود ازمیر و افس مهاجرت کردند و این قسمت از آسیای صغیر را بدین مناسبت یونیه نامیدند.
امتزاجلغتنامه دهخداامتزاج . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) آمیخته شدن . (مصادر زوزنی ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). آمیخته شدن چیزی بچیزی . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). || (اِمص ) آمیزش . آمیختگی . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). اختلاط. (ناظم الاطباء) : با
آمیختهلغتنامه دهخداآمیخته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف / نف ) درهم کرده . مخلوط. ممزوج . مشوب . مختلط. ملبوک . آگسته . مدوف : طلخی و شیرینیش آمیخته ست کس نخورد نوش و شکر بآپیون . ر
آمیزه سازیواژهنامه آزادآمیزه ( صفت ) 1 - آمیخته مخلوط ممزوج . 2 - آنکه ریش دو مویه دارد 3 - اختلاط و امتزاج آمیزه مو (صفت) آن که بخشی از موهای وی سیاه و بخشی سفید باشد (پس از دورۀ جوانی) دومویه . آمیزه مویی حالت و کیفیتِ آمیزه مو سازی 1 - در جزو اخیر بعضی کلمات مرکب آید بمعنی سازندگی، بنا کردن، عمل آوردن و آن عم
اختلاطلغتنامه دهخدااختلاط. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) آمیخته شدن . (زوزنی ). درهم شدن . امتزاج . اِلتباس . اِلتباک . آمیختن . درآمیختن : سعادت اختلاط زیرکانست ز نادان گر رسد سودی زیانست . ناصرخسرو.همچو در کان خاک و زر کرد اختلاطدر میانشا
اختلاطفرهنگ فارسی عمید۱. آمیختن؛ مخلوط شدن؛ درهم شدن؛ درهم آمیختن؛ آمیختگی.۲. (شیمی) ترکیب شدن دو یا چند جسم با یکدیگر بهطوریکه حتی با میکروسکوپ نتوان اجسام ترکیبشده را تمیز داد، اما با وسایلی بتوان آنها را از هم جدا کرد.۳. گفتگوی دوستانه.۴. [قدیمی] جماع کردن؛ همبستر شدن.
اختلاطلغتنامه دهخدااختلاط. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) آمیخته شدن . (زوزنی ). درهم شدن . امتزاج . اِلتباس . اِلتباک . آمیختن . درآمیختن : سعادت اختلاط زیرکانست ز نادان گر رسد سودی زیانست . ناصرخسرو.همچو در کان خاک و زر کرد اختلاطدر میانشا
تنگ اختلاطلغتنامه دهخداتنگ اختلاط. [ ت َ اِ ت ِ ](ص مرکب ) به شدت مخلوط. (ناظم الاطباء) : کاه ازو تنگ اختلاط کهربامهر ازو هم خیمه ٔ نیلوفر است .ظهوری (از آنندراج ).
اختلاطفرهنگ فارسی عمید۱. آمیختن؛ مخلوط شدن؛ درهم شدن؛ درهم آمیختن؛ آمیختگی.۲. (شیمی) ترکیب شدن دو یا چند جسم با یکدیگر بهطوریکه حتی با میکروسکوپ نتوان اجسام ترکیبشده را تمیز داد، اما با وسایلی بتوان آنها را از هم جدا کرد.۳. گفتگوی دوستانه.۴. [قدیمی] جماع کردن؛ همبستر شدن.
پساختلاطback mixingواژههای مصوب فرهنگستاناختلاط بخشی از مواد درحالحرکت در داخل دستگاهی مانند واکنشگاه، با مواد ورودی پشتسرخود