اخم/ اخموگویش اصفهانی تکیه ای: axmotaxm / axmu طاری: axm / axmu طامه ای: axm /axmu /gerehkardi طرقی: axm / axmu کشه ای: axm / axmu نطنزی: axm / axmu
اخم/ اخموگویش کرمانشاهکلهری: negrɪs گورانی: negrɪs سنجابی: negrɪs کولیایی: negrɪs زنگنهای: negrɪs جلالوندی: negrɪs زولهای: negrɪs کاکاوندی: negrɪs هوزمانوندی: negrɪs
اخملغتنامه دهخدااخم . [ اَ] (اِ) چین و شکنج که بر رو و پیشانی افتد. (بهار عجم ). چین پیشانی و ابرو. (غیاث اللغات ) : میکند نازک دلان را صحبت بدخو ملول فرد را چین بر جبین از اخم روی مسطرست . ملاطغرا.- اخم کردن </sp
اخمفرهنگ فارسی عمید۱. چین و شکنی که هنگام نارضایتی، عصبانیت، یا فکر کردن بر پیشانی و ابرو میافتد.۲. ترشرویی.⟨ اخم کردن: (مصدر لازم) چین و شکن انداختن بر پیشانی و ابرو هنگام نارضایتی، عصبانیت، یا فکر کردن.⟨ اخموتخم: [عامیانه] خشم همراه با ترشرویی.
دِلْپوزگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی با اخم ، اخمو ، کنایه از کسی که ناراحتی درونی خود را بدون فکر بروز میدهد.