اداوةلغتنامه دهخدااداوة. [ اِ وَ ] (ع اِ) مَطهرة، یعنی آبدستان . (منتهی الارب ). قُمقمه . مَطهره . ظرف آب . آفتابه . (آنندراج ). ج ، اداوی : اعرابی از کوزه ٔ عمر نبیذ خورد مست شد عمر رضی اﷲ عنه او را حد زد اعرابی گفت از اداوه ٔ تو خوردم امیرالمؤمنین گفت حد بر مستی زدم
عداوةلغتنامه دهخداعداوة. [ ع َ وَ ] (ع اِمص ) دشمنی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (قطرالمحیط). || (مص ) در دنبال کسی افتادن . (آنندراج ). || دندان به زهر خائیدن . (آنندراج ). || دندان زنی . (آنندراج ).
اضحویةلغتنامه دهخدااضحویة. [ اُ ی َ ] (اِخ ) کلمه ای است که ابن سینا از اضحی یا اضحاء گرفته و بر رساله ای بنام معاد اطلاق کرده است وعلت نامیدن رساله ٔ مزبور بدین نام این است که در روز عید اضحی ختام یافته است . رجوع به تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی تألیف ذبیح اﷲ صفا ص <span class="hl" dir="ltr
ادحوهلغتنامه دهخداادحوه . [ اُ ح ُوْ وَ ] (ع اِ) جای بیضه نهادن و چوزه برآوردن شترمرغ در ریگستان . اُدحی ّ. اُدحیّه .
لبنیلغتنامه دهخدالبنی . [ ل ُ نا ] (اِخ ) نام معشوقه ٔ قیس بن ذریح . صاحب تزیین الاسواق ، شرح پیوستگی آندو را چنین آرد: هو قیس بن ذریح بن سنة و هو رضیع الحسین بن علی بن ابیطالب و سبب علاقته بلبنی بنت الحباب الکعبیة انه ذهب لبعض حاجاته فمر ببنی کعب و قد احتدم الحرفاستسقی الماء من خیمة منهم فبر
غزةلغتنامه دهخداغزة. [ غ َزْ زَ ] (اِخ ) شهری است به فلسطین ،و امام شافعی رحمةاﷲ علیه در آن متولد شد و هاشم بن عبدمناف جد نبی (ص ) در شهر مزبور درگذشت ، و این نام را مطرودبن کعب به صورت جمع آورده و گفت : و هاشم فی ضریح عند بلقعةتشفی الریاح علیه وسط غزّات .