حدبارلغتنامه دهخداحدبار. [ ح ِ ] (ع ص ، اِ) ناقه ٔ لاغر که استخوان پشت و سرینش نمایان باشد. || ناقه ای که کوهانش رفته باشد. || سال قحط. || پشته یا زمین بلند. ج ، حدابیر. (منتهی الارب ).
ادبارلغتنامه دهخداادبار. [ اِ ] (ع مص ) پشت بدادن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). پشت دادن . (منتهی الارب ). سپس رفتن . || منهزم شدن در حرب . (مؤید الفضلاء). || پشت ریش گردیدن ، چنانکه در ستور. || خداوند ستور پشت ریش شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || در باد دبور درآمدن . (منتهی الارب ). در باد
ادبارلغتنامه دهخداادبار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ دُبر و دُبُر، بمعنی آینده پس و سپس و پشت و آخر هر چیز و ازپس آینده .- ادبارالسجود ؛ سنت شام : «...و سبح بحمد ربک قبل طلوع الشمس و قبل الغروب و من اللیل فسبحه و ادبارالسجود». (قرآن <span class="hl" di
ادبارفرهنگ فارسی عمید۱. بختبرگشتگی؛ تیرهبختی؛ تیرهروزی: ◻︎ چون میگذرد کار چه آسان و چه سخت / واین یک دم عاریت چه ادبار و چه بخت (عنصری: ۳۱۰).۲. (صفت) [عامیانه] کثیف.۳. [قدیمی] پشت کردن؛ رو برگرداندن.
ادبارلغتنامه دهخداادبار. [ اِ ] (ع مص ) پشت بدادن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). پشت دادن . (منتهی الارب ). سپس رفتن . || منهزم شدن در حرب . (مؤید الفضلاء). || پشت ریش گردیدن ، چنانکه در ستور. || خداوند ستور پشت ریش شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || در باد دبور درآمدن . (منتهی الارب ). در باد
ادبارلغتنامه دهخداادبار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ دُبر و دُبُر، بمعنی آینده پس و سپس و پشت و آخر هر چیز و ازپس آینده .- ادبارالسجود ؛ سنت شام : «...و سبح بحمد ربک قبل طلوع الشمس و قبل الغروب و من اللیل فسبحه و ادبارالسجود». (قرآن <span class="hl" di
ادبارفرهنگ فارسی عمید۱. بختبرگشتگی؛ تیرهبختی؛ تیرهروزی: ◻︎ چون میگذرد کار چه آسان و چه سخت / واین یک دم عاریت چه ادبار و چه بخت (عنصری: ۳۱۰).۲. (صفت) [عامیانه] کثیف.۳. [قدیمی] پشت کردن؛ رو برگرداندن.
ادبارفرهنگ فارسی معین( اِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) پشت کردن ، پشت به دشمن کردن و گریختن . 2 - (اِمص .) نگون بختی ، بدبختی . 3 - (ص .) نگون بخت ، سیه روز.
ادبارلغتنامه دهخداادبار. [ اِ ] (ع مص ) پشت بدادن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). پشت دادن . (منتهی الارب ). سپس رفتن . || منهزم شدن در حرب . (مؤید الفضلاء). || پشت ریش گردیدن ، چنانکه در ستور. || خداوند ستور پشت ریش شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || در باد دبور درآمدن . (منتهی الارب ). در باد
ادبارلغتنامه دهخداادبار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ دُبر و دُبُر، بمعنی آینده پس و سپس و پشت و آخر هر چیز و ازپس آینده .- ادبارالسجود ؛ سنت شام : «...و سبح بحمد ربک قبل طلوع الشمس و قبل الغروب و من اللیل فسبحه و ادبارالسجود». (قرآن <span class="hl" di
ادبارفرهنگ فارسی عمید۱. بختبرگشتگی؛ تیرهبختی؛ تیرهروزی: ◻︎ چون میگذرد کار چه آسان و چه سخت / واین یک دم عاریت چه ادبار و چه بخت (عنصری: ۳۱۰).۲. (صفت) [عامیانه] کثیف.۳. [قدیمی] پشت کردن؛ رو برگرداندن.
بادبارلغتنامه دهخدابادبار. (اِ) بادباز. بمعنی بادکش . (آنندراج ). رجوع به بادباز شود. بادزن . مروحه . (ناظم الاطباء). در فرهنگ شعوری نیز بمعنی بادبزن وبادبیزن و بادزن که بعربی مروحه گویند، آمده است .