لغتنامه دهخدا
ادلاء. [ اِ ] (ع مص ) بچاه فرو رها کردن دلو. (منتهی الارب ). دلو فروگذاشتن یعنی آویختن . (زوزنی ). فروگذاشتن دلو. (تاج المصادر بیهقی ):ولیکن اَدْل ِ دلوَک فی الدلاء.|| رشوه دادن ، چنانکه به قاضی . || انداختن کار بکسی . || فروهشتن شرم مرد. || کشیدن . || ادلاءِ برحم ؛ و