ادمنلغتنامه دهخداادمن . [ اَ م َ ] (ص ) مشک خالص را گویند و به عربی اذفر خوانند. (برهان قاطع). مشک پاک یکدست : صدری که نسیم خلق او عطراقطاع دهد بمشک ادمن .(این بیت از سیف اسفرنگ است و در دیوان چ زبیده صدیقی بجای ادمن در بیت مزبور کلمه ٔ لادن آمده است . در ا
اضمندیکشنری عربی به فارسیمطملن ساختن , متقاعد کردن , حتمي کردن , مراقبت کردن در , تضمين کردن , تاوان دادن , لطمه زدن به , اذيت کردن , صدمه زدن به , غرامت دادن
خیمه ٔ ادیمینلغتنامه دهخداخیمه ٔ ادیمین . [ خ َ م َ/ م ِ ی ِ اَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خیمه ٔ چرمین .
ادمنستنلغتنامه دهخداادمنستن . [ اِ م ُ ت ُ ] (اِخ ) ناحیه ایست به اتازونی (کنتوکی )، مساحت آن 5700 هزار گز مربع و دارای 8000 سکنه . کرسی آن برُنسویل و غار مشهور به ماموت در این ناحیه است . رجوع به ضمیمه ٔ معجم البلدان کلمه ٔ ادم
ادمندلغتنامه دهخداادمند. [ اِ م ُ ] (اِخ ) اول ، پادشاه آنگلوساکسن (940 - 946م .). || ادمند دوم ، مشهور به کُت دُفِر، پادشاه آنگلوساکسن ، متولد بسال 981. (1015</span
ادمنتنلغتنامه دهخداادمنتن . [ اِ م ُ ت ُ ] (اِخ ) شهریست به کانادا (آلبِرتا)، دارای 80 هزار تن سکنه .
ادمنتنلغتنامه دهخداادمنتن . [ اِ م ُت ُ ] (اِخ ) شهریست به انگلستان ، از کنت نشین میدل سکس ، دارای 77000 تن سکنه .
اسشرهلغتنامه دهخدااسشره . [ اِ ش ِ رِ ] (اِخ ) اِدْمُن . ناشر و ناقد فرانسوی . مولد او پاریس (1815 - 1889 م .).
پاریسلغتنامه دهخداپاریس . (اِخ ) فرانسوا ادمُن . امیرالبحر و دانشمند فرانسوی . مولد بسال 1806م ./ 1220هَ . ق . در برِست و وفات در 1893م .<span class="hl" dir=
ژالولغتنامه دهخداژالو. (اِخ ) اِدمُن . نام داستان نویس و نقاد فرانسوی ، متولد به مارسی به سال 1878 م . وی عضو فرهنگستان فرانسه و نویسنده ٔ کتاب «بقیه خاموشی است » است .
ژفریلغتنامه دهخداژفری . [ ژِ رُ ] (اِخ ) اِدمُن امه فلورانتن . هنرپیشه ٔ درام و نقاش فرانسوی . مولد مگنله (اوآز) بسال 1804 و وفات در سن پیر-له -نمور بسال 1895 م .
ژورین دلاگراویرلغتنامه دهخداژورین دلاگراویر. [ ی َ دُ ی ِ ] (اِخ ) ژان پیر اِدمُن . نام ملاح و نویسنده ٔ فرانسوی متولد در برست بسال 1812 و متوفی در پاریس بسال 1892 م . وی را تألیفاتی مشهور در تاریخ و فن بحرپیمائی است .
ادمنستنلغتنامه دهخداادمنستن . [ اِ م ُ ت ُ ] (اِخ ) ناحیه ایست به اتازونی (کنتوکی )، مساحت آن 5700 هزار گز مربع و دارای 8000 سکنه . کرسی آن برُنسویل و غار مشهور به ماموت در این ناحیه است . رجوع به ضمیمه ٔ معجم البلدان کلمه ٔ ادم
ادمندلغتنامه دهخداادمند. [ اِ م ُ ] (اِخ ) اول ، پادشاه آنگلوساکسن (940 - 946م .). || ادمند دوم ، مشهور به کُت دُفِر، پادشاه آنگلوساکسن ، متولد بسال 981. (1015</span
ادمنتنلغتنامه دهخداادمنتن . [ اِ م ُ ت ُ ] (اِخ ) شهریست به کانادا (آلبِرتا)، دارای 80 هزار تن سکنه .
ادمنتنلغتنامه دهخداادمنتن . [ اِ م ُت ُ ] (اِخ ) شهریست به انگلستان ، از کنت نشین میدل سکس ، دارای 77000 تن سکنه .
خضرادمنلغتنامه دهخداخضرادمن . [ خ َ دِ م َ ] (اِ مرکب ) خضراء دمن . خضراءالدمن .رجوع به خضراء دمن در این لغت نامه شود : خضرادمنی و خضردامن درساز چو آب خضر با من .نظامی .
قارادمنلغتنامه دهخداقارادمن . [ دُ م ُ ] (معرب ، اِ) قارادومون . قارادامن . قردمانا است . (فهرست مخزن الادویه ). نام گیاهی است . کرویای جبلی و بری و آن زیره ٔ رومی است ، زردرنگ ، بدل وی اذخر و حرمل بود و گویند بدل آن مشکطرامشیع است . (میزان الادویه ص 356).
رادمنفرهنگ نامها(تلفظ: rādman) (راد + من/مان = اندیشه و فکر) ، مردی که دارای اندیشهی جوانمردی است .
رادمنواژهنامه آزادRADMAN "راد" به معنای صاحب سخاوت وبخشندگی وجوانمردی . "من" ( یا "مان " ) به معنای اندیشه وفکر . "رادمن":کسی که دارای اندیشه ی سخاوت وبخشندگی است .