ادوارلغتنامه دهخداادوار. [ اَدْ ] (ع اِ) ج ِ دَور. گردشها.- ادوار، یا ادوار سنین ؛ دوره ای که احکامیان و منجمین برای هر کوکبی از بدو خلقت تا امروز قائل شده اند و آنرا بفارسی هزارات گویند.|| گردشهای فلک یعنی زمانها. (از منتخب ، بنقل غیاث ) :</sp
ادوارفرهنگ فارسی معین( اَ) [ ع . ] (اِ.)1 - جِ دور؛ گردش ها، زمان - ها. 2 - دوایر نود و یک گانة موسیقی .
عیدوارلغتنامه دهخداعیدوار. [ عیدْ ] (ص مرکب ) چون عید. بسان عید : درروزه بودم از سخن ، او جامه ٔ دو عیدبر من فکند و عهد مرا عیدوار کرد.خاقانی .
شارل ادوارلغتنامه دهخداشارل ادوار. [ اِ ] (اِخ ) معروف به مدعی پسر ژاک ستوآر و نوه ٔ ژاک دوم . وی بسال 1720م . در رم تولد و بسال 1788 م . وفات یافت . در سال 1746 م . در کولودن بدست دوک دو کمبرلند م
پرنس ادوارلغتنامه دهخداپرنس ادوار. [ پْرَ / پ ِ رَ اِ ] (اِخ ) (جزیره ٔ...) جزیره ای از کانادا در مصب ّ رود سن لوران و آن یکی از ایالات دومینیون کاناداست . دارای 88500 تن سکنه و عاصمه ٔ آن شارلُت تِتون است .
ادوار مرقصلغتنامه دهخداادوار مرقص . [ اِ ؟ ] (اِخ ) اللاذقی . او راست : الغرر مشتمل بر نثر و نظم که آنرا بسال 1905 م . در اسیوط تدوین کرده است و آن در مصر (بدون تاریخ ) بطبع رسیده است . (معجم المطبوعات ).
ادوار و الاکوارلغتنامه دهخداادوار و الاکوار. [ اَدْ وَل ْ اَک ْ ] (ع اِ مرکب ) (علم الَ ....) ذکره من فروع علم الهیئة و قال والدور یطلق فی اصطلاحهم علی ثلثمائة و ستین سنة شمسیة و الکور علی مائة و عشرین سنة قمریة و یبحث فی العلم المذکور عن تبدیل الأحوال الجاریة فی کل دور و کور و قال هذا من فروع علم النج
ادوارپاشالغتنامه دهخداادوارپاشا. [ اِ ] (اِخ ) الیاس . مفتش نظارت داخلیه ٔ مصر. او راست : 1 - مشاهد اوربا و امریکا،در یک جزو و آن بمطبعةالمقتطف بسال 1900 م . بچاپ رسیده است . 2 - مشاهدالممالک ، مش
ادواردلغتنامه دهخداادوارد. [ اِ ] (اِخ ) (دریاچه ٔ...) دریاچه ٔ کوچکی به افریقا، که دریاچه ٔ آلبرنیانزا بدان پیوندد.
ادواردلغتنامه دهخداادوارد. [ اِ ] (اِخ ) اول یا ادوارد قدیم . پادشاه آنگلوساکسن (901 - 924م .). || ادوارد دوم ، یا شهید، پادشاه آنگلوساکسن (975 - 978م .). || ا
ادواردلغتنامه دهخداادوارد. [ اِ ] (اِخ ) ل ُ لی برال . کنت ساوآ (1323 - 1329م .) وی متحد وفی فرانسه بود.
پیشازتاریخprehistory, prehistoricواژههای مصوب فرهنگستانادوار پیش از آغاز نگارش در مناطق مختلف که مدارک مکتوبی از آن در دست نیست
دیریناقلیمشناسیpalaeoclimatologyواژههای مصوب فرهنگستانپژوهش علمی دربارۀ روند شرایط اقلیمی در ادوار زمینشناختی گذشته
ادوار و الاکوارلغتنامه دهخداادوار و الاکوار. [ اَدْ وَل ْ اَک ْ ] (ع اِ مرکب ) (علم الَ ....) ذکره من فروع علم الهیئة و قال والدور یطلق فی اصطلاحهم علی ثلثمائة و ستین سنة شمسیة و الکور علی مائة و عشرین سنة قمریة و یبحث فی العلم المذکور عن تبدیل الأحوال الجاریة فی کل دور و کور و قال هذا من فروع علم النج
ادوار مرقصلغتنامه دهخداادوار مرقص . [ اِ ؟ ] (اِخ ) اللاذقی . او راست : الغرر مشتمل بر نثر و نظم که آنرا بسال 1905 م . در اسیوط تدوین کرده است و آن در مصر (بدون تاریخ ) بطبع رسیده است . (معجم المطبوعات ).
ادوار می یرلغتنامه دهخداادوار می یر. [ اِ م َی ْ ی ِ ] (اِخ ) مستشرق و عالم به تاریخ مشرق قدیم و متخصص در تاریخ مصر. او راست : تاریخ عهد قدیم . رجوع به ایران باستان ص 34 و 61 و 631 و <span class="hl
ادوارپاشالغتنامه دهخداادوارپاشا. [ اِ ] (اِخ ) الیاس . مفتش نظارت داخلیه ٔ مصر. او راست : 1 - مشاهد اوربا و امریکا،در یک جزو و آن بمطبعةالمقتطف بسال 1900 م . بچاپ رسیده است . 2 - مشاهدالممالک ، مش
ادوارد برونلغتنامه دهخداادوارد برون . [ اِدْ بْرَ / ب ِ رَ ] (اِخ ) مستشرق معروف انگلیسی . رجوع به براون شود.
شادوارلغتنامه دهخداشادوار. [ شادْ ] (اِخ ) نام کوهی در حوالی سمرقند : در آن اثنا بسمع اشرف اعلی رسید که در دامن کوه شادوار قلعه ای است که آن را از کنیت گویند. (تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 232).
شارل ادوارلغتنامه دهخداشارل ادوار. [ اِ ] (اِخ ) معروف به مدعی پسر ژاک ستوآر و نوه ٔ ژاک دوم . وی بسال 1720م . در رم تولد و بسال 1788 م . وفات یافت . در سال 1746 م . در کولودن بدست دوک دو کمبرلند م
فرهادوارلغتنامه دهخدافرهادوار. [ ف َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) فرهادمانند. بشیوه ٔ فرهاد. بی پرده و بی باک : فرهادوارم از لب شیرین گزیر نیست ور کوه محتشم بمثل بیستون شود. سعدی .رجوع به فرهاد و فرهادصفت شود.
آزادوارلغتنامه دهخداآزادوار. [ زادْ ] (اِ مرکب ) نام لحن و نوائی از موسیقی : صلصل باغی بباغ اندر همی نالد بدردبلبل راغی براغ اندر همی نالد بزاراین زند بر چنگهای سغدیان پالیزبان وآن زند بر نایهای لوریان آزادوار. منوچهری .دستانه