خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اراقت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اراقت
/'erāqat/
معنی
۱. ریختن آب، خون، یا مایع دیگر؛ ریختن.
۲. ادرار کردن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اراقت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اراقة] ‹اراقه› [قدیمی] 'erāqat ۱. ریختن آب، خون، یا مایع دیگر؛ ریختن.۲. ادرار کردن.
-
اراقت
فرهنگ فارسی معین
(اِ قَ) [ ع . اراقة ] 1 - (مص م .) ریختن آب یا مایعات . 2 - (مص ل .)شاشیدن .
-
واژههای همآوا
-
اراغة
لغتنامه دهخدا
اراغة. [ اِ غ َ] (ع مص ) طلب کردن . جُستن . خواستن (چنانکه صید را):ارغت الصید. ماذا تریغ؛ ای ماترید. (تاج العروس ).
-
اراقة
لغتنامه دهخدا
اراقة. [ اِ ق َ ] (ع مص ) اِراقت . ریختن . بریختن . ریختن مایع. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). ریختن آب و آنچه به آن ماند. (مؤید الفضلاء). ریختن خون و آب و مانند آن . صَب ّ. هِراقَة. اِهراق .- اراقت دماء ؛ سفک دماء : به اراقت دماء و افاتت ذماء، باک ...
-
عراقة
لغتنامه دهخدا
عراقة. [ ع ُ ق َ ] (ع اِ) آب صافی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || باران بسیار. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
اراقه
فرهنگ فارسی معین
(اِ قِ) [ ع . اراقة ] نک اراقت .
-
اراقة
لغتنامه دهخدا
اراقة. [ اِ ق َ ] (ع مص ) اِراقت . ریختن . بریختن . ریختن مایع. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). ریختن آب و آنچه به آن ماند. (مؤید الفضلاء). ریختن خون و آب و مانند آن . صَب ّ. هِراقَة. اِهراق .- اراقت دماء ؛ سفک دماء : به اراقت دماء و افاتت ذماء، باک ...
-
ذماء
لغتنامه دهخدا
ذماء. [ ذَ ] (ع اِ) قوت دل . || باقی جان در گلو بریده . باقی جان . (مهذب الاسماء). باقی جان در مذبوح . رمَق . تشنج مذبوح پس از ذبح : از سر ضرورت حقن دماء و صون ذماء به موادعت و مصالحت رسیده . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ طهران ص 416). به أراقت دماء و افات...
-
جاخوانی
لغتنامه دهخدا
جاخوانی . [ خوا / خا ] (اِخ ) نام ایستادنگاه آبی است در ناحیه ٔ رویدشت . در ترجمه ٔ محاسن اصفهان در ذیل بیان نواحی اصفهان و رویدشت چنین آمده : «به اقصای آن [رویدشت ] زمینی هست مبسوط بر مسافتی مضبوط که آن هجده فرسنگ است در دو فرسنگ و بر آنجا مفیضی معر...
-
گاوخانی
لغتنامه دهخدا
گاوخانی . (اِخ ) در ترجمه ٔ محاسن اصفهان در وصف رویدشت آمده است که : فی الجمله ولایتی به انواع عمارت و زراعت پیراسته و اهالی به اصناف مروت و فتوت آراسته . به اقصای آن زمینی است مبسوط بر مسافتی مضبوط که آن هجده فرسنگ است در دو فرسنگ و بر آنجا مغیضی مع...
-
افتعال
لغتنامه دهخدا
افتعال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بهتان و دروغ بربافتن بر کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و بافتن دروغ . فا بافتن . (تاج المصادر بیهقی ). تهمت و بهتان . (از غیاث اللغات ). بهتان و دروغ بافتن بر کسی و به این معنی با «علی » متعدی شود. (از اقر...