ارباءلغتنامه دهخداارباء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ رَبْو. (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به ربو شود.
ارباءلغتنامه دهخداارباء. [ اَ رِب ْ با ] (ع ص ، اِ) ج ِ ربیب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به ربیب شود.
ارباءلغتنامه دهخداارباء. [ اِ ] (ع مص ) زائد گرفتن از آنچه که داده باشد. || فزون گردانیدن چیزی را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || افزون شدن . افزون شدن بر کسی . || بیزار کردن و ناراحت نمودن . (از اقرب الموارد). || داخل «رُبی »، یعنی زمین مرتفع شدن .
مَزَّقَهُ (أو قَطَّعَهُ) إرْباً إرباًدیکشنری عربی به فارسیقطعه قطعه اش کرد , تکه تکه اش کرد , پاره پاره اش کرد , ذره ذره اش کرد
حرباءلغتنامه دهخداحرباء.[ ح ِ ] (ع اِ) میخهای زره یا سر میخها در حلقه ٔ زره . || پشت . || گوشت پشت یا تندی مهره ٔ پشت . || زمین درشت . (منتهی الارب ).
حرباءلغتنامه دهخداحرباء. [ ح َ رَ ] (ع اِ) واحَرَباء و واحَرَبی ̍؛ کلمه ٔتأسف و تلهف است مانند یااَسَفی ̍. (منتهی الارب ).
مربیلغتنامه دهخدامربی . [ م ُ ] (ع ص )آن که به بیشی خرید نماید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). من یأتی الرباء. (متن اللغة). || نعت فاعلی است از ارباء. (متن اللغة). رجوع به ارباء شود.
اریبلغتنامه دهخدااریب . [ اَ ] (ع ص ) خردمند. (صراح ) (مهذب الاسماء). بخرد. عاقل . (آنندراج ) (کنز اللغات ). زیرک . دانا. (وطواط) (آنندراج ). اَرِب . ج ، ارباء. (مهذب الاسماء): ادیبی اریب .
ربا دادنلغتنامه دهخداربا دادن . [ رِ دَ ] (مص مرکب ) دادن پول به ربا. انجام دادن عمل ربا. ربح گرفتن : ارباء؛ ربا دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). رجوع به ربا و رباخواری و ربا خوردن شود. || گرفتن پول و با زیادتی پس دادن . ربح دادن .
ربیبلغتنامه دهخداربیب . [رَ ] (ع ص ، اِ) پرورده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : افاضل و اماثل جهان رضیع احسان و ربیب انعام ایشان شده . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 240). امیر ابونصر... ربیب دولت و شیخ مملکت بود. (ترجمه ٔ تاریخ ی
افزون شدنلغتنامه دهخداافزون شدن . [ اَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) برکت . زیادت . ازدیاد. نماء. نمو. تمزن . (یادداشت دهخدا). توریم . ارباء. اکرا. اردا. تدریف . (تاج المصادر بیهقی ). ازدیاد. (المصادر زوزنی ). تشفیه . انفشاغ . تطاول . تمزن . کور. شِف ّ. شَف ّ. شفه . (منتهی الارب ) :