اربکلغتنامه دهخدااربک . [ اَ ب َ ] (ع ص ) تیره فام . || شتر سیاه تیره رنگ یا شتری که هر دو پهلو و گوشهای وی سخت سیاه و سوای آن تیره رنگ باشد. ج ، رُبک . (منتهی الارب ).
اربکلغتنامه دهخدااربک .[ اَ ب ُ ] (اِخ ) دهی است به خوزستان و آنرا اَربُق نیز گویند. (منتهی الارب ). شهری و ناحیه ایست از اهواز، صاحب قراء و مزارع و در آن پلی است که ذکر آن در غزوات اوایل اسلام آمده است . لشکر اسلام اربک را در عهدخلیفه ٔ دویم در سنه ٔ هفده هجری بسرداری نعمان بن مقرن المزنی فت
اربقلغتنامه دهخدااربق . [ اَ ب َ ] (اِخ )ناحیتی از نواحی رامهرمز خوزستان . و ابوطاهر علی بن احمدبن الفضل الرامهرمزی الأربقی بدانجا منسوبست . بعضی اَربُق و اَربُک نیز گفته اند، اما اربک غیر از اربق است و بعد از همین لفظ ذکر آن بیاید. بالجمله اربق از نواحی رامهرمز است که در خوزستان میباشد. ابو
علی یاربیکلغتنامه دهخداعلی یاربیک . [ ع َ ب َ ] (اِخ ) ابن شادی خان . پدر او به عهد صفویه از جانب پادشاه هندوستان والی قندهار بود و پس از فتح قندهار توسط سپاه قزلباش به آنان پیوست و به گیلان منتقل شد و در آنجا درگذشت . از او فرزندانی رشیدبه جای ماند که از همه مشهورتر همین علی یاربیک است .و نصرآبادی
چهارباغلغتنامه دهخداچهارباغ . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) نام آهنگی در موسیقی . چهارپاره . رجوع به ذیل کلمه ٔ آهنگ شود.
علی اربکیلغتنامه دهخداعلی اربکی . [ع َ ی ِ اَ ب ُ ] (اِخ ) ابن احمدبن فضل رامهرمزی اربکی یا اربقی ، مکنّی به ابوطاهر. وی از مردم «اربک » است ، قریه ای به خوزستان . (از تاج العروس ) (منتهی الارب ).
اربقلغتنامه دهخدااربق . [ اَ ب َ ] (اِخ )ناحیتی از نواحی رامهرمز خوزستان . و ابوطاهر علی بن احمدبن الفضل الرامهرمزی الأربقی بدانجا منسوبست . بعضی اَربُق و اَربُک نیز گفته اند، اما اربک غیر از اربق است و بعد از همین لفظ ذکر آن بیاید. بالجمله اربق از نواحی رامهرمز است که در خوزستان میباشد. ابو
قنطرةاربکلغتنامه دهخداقنطرةاربک . [ ق َ طَ رَ ت ُ اَ ب ُ ] (اِخ ) دهی است به خوزستان . (منتهی الارب ). رجوع به معجم البلدان شود.
اسفندیاربکلغتنامه دهخدااسفندیاربک . [ اِ ف َ ب َ ] (اِخ ) (سلسله ٔ ...) از خانواده ٔاسفندیاربک (مذکور در فوق ) هشت تن حکومت کرده اند. او امیر پنجم این سلسله است و اینان را اسفندیاربک اوغل لری (پسران اسفندیاربک ) گویند و به «قزل احمدلو» نیز معروف شده اند. اسامی آنان از این قرار است : <span class="hl
اسفندیاربکلغتنامه دهخدااسفندیاربک . [ اِ ف َ ب َ ] (اِخ ) یکی از امرای آناطولی . وی بهنگام تأسیس دولت عثمانی در جهات قسطمونی و سینوپ حکومت داشت و دم از استقلال میزد. بعد از جلوس سلطان مراد ثانی یعنی در سال 825 هَ .ق . این امیر قلعه ٔطراقلی بولی را محاصره کرده بود.
باربکلغتنامه دهخداباربک . [ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) بمعنی امیر اعظم که او هر وقت که خواهد بدرگاه پادشاه بار یابد، و این مرکب است از بار که بمعنی دخل است و از بگ بالکسر که مخفف بیگ است بمعنی صاحب و امیر، و این لفظ را بفتح بای ثانی نیز نوشته اند که بگ بالفتح بمعن