ارتباطلغتنامه دهخداارتباط. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) رَبط. بستن . بربستن . ببستن : و در قصبه ٔ جشم او را ارتباط کردند و مدتی اورا و لشکر او را مواجب و اخراجات و علوفات مهیا داشتند و با وی اتصال مصاهرت ساختند. (از تاریخ بیهق ). بستگی . (غیاث ). بستن چیزی را با چیزی دیگر <span cl
ارتباطدیکشنری عربی به فارسیوابستگي , تعلق , ضميمه , دنبال , ضبط , حکم , دلبستگي , نامزدي , اشتغال , مشغوليت
ارتباطفرهنگ فارسی عمید۱. رابطه داشتن؛ رفتوآمد داشتن.۲. تماس برقرار کردن با کسی از طریق وسیلهای مخصوص.۳. پیوستگی؛ بستگی؛ پیوند.
ارتباطcommunicationواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی برای انتقال مفاهیم در یک رابطة دوطرفه که در آن دو طرف نه تنها تبادل اطلاعات و اخبار و اندیشه و احساسات میکنند، بلکه به ادراک و زبان مشترک میرسند
مرتبثلغتنامه دهخدامرتبث . [ م ُ ت َ ب ِ ] (ع ص ) پراکنده . متفرق . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ارتباث . رجوع به ارتباث و ارباث شود.
پراکندهلغتنامه دهخداپراکنده . [ پ َ ک َ / دَ / دِ ] (ن مف . ق ) متفرّق . کراشیده . متشتت . شَذَرمَذَر. مذرورة. منثور. نَشَر. منتشر. منتشره . پریشان . مُنفّض . مَبثوث . مُنْبّث . بَداد. بَدَد. متبدّد. شَت ّ. شتیت . (دهار). ولاو.