خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارتفاق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارتفاق
لغتنامه دهخدا
ارتفاق . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) تکیه کردن بر آرنج . (منتهی الارب ). بر مرفق تکیه کردن . بر آرنج تکیه کردن . (غیاث ). بر وارن تکیه کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || تکیه کردن بر نازبالِش . بر مرفقه تکیه کردن . || ارتفاق حوض ؛ پر گردیدن آن . || بچیز...
-
جستوجو در متن
-
مرتفق
لغتنامه دهخدا
مرتفق . [ م ُ ت َ ف ِ] (ع ص ) ثابت بر جای . (منتهی الارب ). ثابت دائم . (متن اللغة). || کسی که تکیه کند بر آرنج خود یا بر نازبالش . (آنندراج ) (از متن اللغة). متکی . تکیه زننده . تکیه کننده . نعت فاعلی است از ارتفاق . رجوع به ارتفاق شود. || مستعین . ...
-
مرتفق
لغتنامه دهخدا
مرتفق . [ م ُ ت َ ف َ ] (ع اِ) منزل و جای تکیه . (منتهی الارب ). تکیه گاه و بالش . (دستورالاخوان ) نشست جای . (مهذب الاسماء). متکا. (یادداشت مرحوم دهخدا). مخده . آنچه بدان تکیه زنند. || (ص ) نعت مفعولی است از ارتفاق . رجوع به ارتفاق شود.
-
خار عانه
لغتنامه دهخدا
خار عانه . [ رِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نزدیک ارتفاق عانه برجستگیی است موسوم به خار عانه . (نقل از کالبدشناسی هنری تألیف نعمت اﷲ کیهانی چ 1325 هَ . ش . ص 40).
-
خاصرة
لغتنامه دهخدا
خاصرة. [ ص ِ رَ] (ع اِ) تهیگاه . آنچه میان سر سرین و کوتاه ترین استخوان پهلو است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مابین الحرقفة و القُصَیری و قیل ما فوق الطفطفةو الشراسف . (اقرب الموارد). تهیگاه . (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ). اِطِل . (بح...
-
مفصل
لغتنامه دهخدا
مفصل . [ م َ ص ِ ] (ع اِ) بند اندام و هر جای پیوستگی دو استخوان . ج ، مفاصل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پیوندگاه اندام . (غیاث ). بندگاه . (ذخیره ٔخوارزمشاهی ). بند. پیوند. ملتقای دو استخوان از تن حیوان . (یادداشت به...
-
دعوی
لغتنامه دهخدا
دعوی . [ دَع ْ ] (ع ، اِمص ، اِ) ممال از دَعْوی ̍. ادعا. (ناظم الاطباء). دعوی را غالباً مقارن با معنی می آرند. (یادداشت مرحوم دهخدا). دعوی مقابل معنی ، یعنی حقیقت و باطن آنچه ادعا شده است می آید : یکی مرد آمد [ زردشت ] به دین آوری به ایران به دعوی ّ ...