ارثاءلغتنامه دهخداارثاء. [ اَ ث َءْ ](ع ص ) کبش ارثاء؛ گوسپند سیاه سپید بهم آمیخته . (منتهی الارب ). قچقار سیاهی سپیدی آمیخته . مؤنث : رَثْآء.
حرثیالغتنامه دهخداحرثیا. [ ] (اِخ ) دیهی به مصر : و به مصر قومی بدیه حرثیا جمع شدند و گفتند خون عثمان همی طلبیم . (مجمل التواریخ و القصص ص 289). رجوع به خربتا شود.
چارتالغتنامه دهخداچارتا. (اِ مرکب ) طنبور و رباب چهار تار را گویند. (برهان ). || کنایه از چهار عنصر و عالم و دنیا هم هست به اعتبار چهار رکن . (برهان ) (آنندراج ). || چارگوهر. (آنندراج ). || چارلا و رجوع به چار تار و چار تاره شود.
چارتایلغتنامه دهخداچارتای . (اِ مرکب ) نوعی ساز. چارتار. رباب . تنبور : به منعمان بهل آواز چنگ ، رندان راترانه ٔ سبک از چار تای میکده بس .اوحدی .
هرتالغتنامه دهخداهرتا. [ هَِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان جوانرود بخش پاوه ٔ شهرستان سنندج واقع در 30 هزارگزی باختر پاوه ، کنار رودخانه سیروان (مرز عراق ). جایی است کوهستانی و گرمسیر و دارای 10 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرا