ارعاسلغتنامه دهخداارعاس . [ اِ ] (ع مص ) لرزانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). لرزاندن . (منتهی الأرب ). ارعاش .
حَمَلAries, Ari, Ramواژههای مصوب فرهنگستانصورت فلکی منطقهالبروج بین دو صورت ثور و حوت که به شکل بره یا قوچ تصور میشود
ارعاشلغتنامه دهخداارعاش . [ اِ ] (ع مص ) ارعاس . لرزانیدن . (منتهی الأرب ). || بر چفته شدن انگور. (تاج المصادر بیهقی ).
ارعاظلغتنامه دهخداارعاظ. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ رُعظ، به معنی جای درنشاندن پیکان در تیر که بالای آن پیچند.
ارعاشلغتنامه دهخداارعاش . [ اِ ] (ع مص ) ارعاس . لرزانیدن . (منتهی الأرب ). || بر چفته شدن انگور. (تاج المصادر بیهقی ).