ارقهلغتنامه دهخداارقه . [ اَ ق َ ] (اِخ ) از بلاد اسپانیا که بین آن و ابره زمینی قفر موسوم به سلانا واقع است . (حلل السندسیه ج 2 ص 176). || رودی به اسپانیا که از پیرنه (جبال البرانس ) سرچشمه گیرد و بنبلونه را مشروب کند و در و
حرقةلغتنامه دهخداحرقة. [ ح ُ ق َ ] (اِخ ) نام قبیله ای از قضاعة. || نام قبیله ای از همدان . و نسبت بدان حرقی است . (سمعانی ).
حرقةلغتنامه دهخداحرقة. [ ح َ / ح ُ ق َ ] (ع اِمص ) حُرقت . سوز. سوزش . گرمی . سوختن . ج ، حُرَق : هم شناسید و ندادش صدقه ای در دلش آمد ز حرقان حرقه ای . مولوی .تهانوی گوید: چیزی که آدمی در هنگام در
ازارقهلغتنامه دهخداازارقه . [ اَ رِ ق َ ] (اِخ ) ج ِ ازرقی . منسوب بازرق . و ایشان قومی از خوارج حروری ازاصحاب ابی راشد نافعبن ازرق بودند. (مفاتیح العلوم ).گروهی از خوارج و از یاران نافعبن الازرق میباشند امیر مؤمنان را در مسئله ٔ تحکیم کافر شناخته اند. لعنةاﷲ علیهم اجمعین و ابن ملجم را در کشتن
بارقهلغتنامه دهخدابارقه . [ رِ ق َ ] (اِخ ) یا برقه ، نام خاندانی که رئیس آن بنام آمالقار بارقه ای معروف بوده است . آنیبال و اسد روبال مشهور، به این خاندان انتساب داشته اند و شاید وجه تسمیه ٔ بن غازی به اسم «برقه » هم به همین خاندان مربوط باشد. (از قاموس الاعلام ترکی ج <span class="hl" dir="lt