ارمللغتنامه دهخداارمل . [ اَ م َ ] (ع ص ) مرد بی زن . (منتهی الأرب ) (شمس اللغات ). عزب یا زن مرده . || بیوه ٔ بدبخت و فقیر. || محتاج و درویش و بیچاره . (منتهی الأرب ). مرد بی توشه . مسکین . (آنندراج ). مفلس . ج ، اَرامل ، اَرامیل ، اَراملة. (منتهی الأرب ). || سال کم باران . (کنزاللغات ).
هرمللغتنامه دهخداهرمل . [ هَِ م ِ ] (ع ص ) زن کلانسال . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || زن شتاب زده ٔ فروهشته اندام . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ناقه ٔ سالخورده . (منتهی الارب ). الناقةالهرمة. (اقرب الموارد).
حرمللغتنامه دهخداحرمل . [ ح َ م َ ] (ع اِ) اسفند. سفند. اسپند. سپند. (بحر الجواهر). سپند سوختنی . چیزی است که سوزند دفع چشم زخم را. حمداﷲ مستوفی گوید: حرمل ؛ سپند، و دردفع چشم بد سپند سوختن مجرب است . (نزهةالقلوب ). و صاحب اختیارات گوید: ابن سمحون گوید دو نوع است سرخ وسفید و نوع سپید که حرمل
حرمل ابیضلغتنامه دهخداحرمل ابیض . [ ح َ م َ ل ِ اَب ْ ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی حرمل است . مولی . حرمل عربی . سذاب بری . سذاب غیربستانی . رجوع به حرمل شود.
ارملاندلغتنامه دهخداارملاند. [ اِ م ِ ] (اِخ ) یکی از خطه های قدیمی لهستان است که اکنون به ایالت کلیگسبرگ ملحق شده است . (قاموس الاعلام ترکی ).
ارملوللغتنامه دهخداارملول . [ اَ م َ ] (اِخ ) شهری است بمغرب . (منتهی الأرب ). شهری است در جانب افریقیه از جهت مغرب ، قرب طبنة. (معجم البلدان ).
ارملةلغتنامه دهخداارملة. [ اَ م َ ل َ ] (ع ص ) زن بی شوهر. زن بیشوی بیوه و اگر بی شوهر موسر باشد او را ارمله نگویند. بیوه ٔ محتاج و بیچاره . (منتهی الأرب ). زن بی شوی فقیر و بدبخت .بیوه ، و مرد و زن را گویند. (مهذب الاسماء). ج ، اَرامِل ، ارامیل . (منتهی الأرب ). مردم ضعیف و فقیر و محتاج . (
عام ارمللغتنامه دهخداعام ارمل . [ م ِ اَ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سال اندک باران . (مهذب الاسماء).
ارملاندلغتنامه دهخداارملاند. [ اِ م ِ ] (اِخ ) یکی از خطه های قدیمی لهستان است که اکنون به ایالت کلیگسبرگ ملحق شده است . (قاموس الاعلام ترکی ).
ارملوللغتنامه دهخداارملول . [ اَ م َ ] (اِخ ) شهری است بمغرب . (منتهی الأرب ). شهری است در جانب افریقیه از جهت مغرب ، قرب طبنة. (معجم البلدان ).
ارملةلغتنامه دهخداارملة. [ اَ م َ ل َ ] (ع ص ) زن بی شوهر. زن بیشوی بیوه و اگر بی شوهر موسر باشد او را ارمله نگویند. بیوه ٔ محتاج و بیچاره . (منتهی الأرب ). زن بی شوی فقیر و بدبخت .بیوه ، و مرد و زن را گویند. (مهذب الاسماء). ج ، اَرامِل ، ارامیل . (منتهی الأرب ). مردم ضعیف و فقیر و محتاج . (
عام ارمللغتنامه دهخداعام ارمل . [ م ِ اَ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سال اندک باران . (مهذب الاسماء).