ازالغتنامه دهخداازا. [ اَ ] (اِ) رجوع به آزا شود. || در فرهنگ شعوری بنقل از وسیلةالمقاصدمصطکی و ژاژ آمده است . گمان میکنم ازوا و ازوی باشد و ژاژ هم وُژ و وج باشد.
صحنهکاوی شنیداریauditory scene analysis, ASAواژههای مصوب فرهنگستانتوانایی جداسازی و شناسایی اجزای تشکیلدهندة مجموعهای از اصوات که در قالب یک کل معنیدار درک میشود، به این معنی که نهتنها توالی شنیداری بلکه جایگاه هر صدا در توالی شناسایی میشود نیز: تحلیل شنیداری auditory analysis
ازار ازارلغتنامه دهخداازار ازار. [ اِ زا اِ زا ] (ع صوت مرکب ) کلمه ای است که بدان میش را خوانند برای دوشیدن .
ازادماهیلغتنامه دهخداازادماهی . [ اَ ] (اِ مرکب ) آزادماهی . بزرگترین نوع ماهی فلس دار است که در دریای خزر باشد. روی بدن نوع تابستانی آن نقطه های سیاه دیده میشود. گوشت آن بسیار لذیذ است . درازای وی از یک گز تا یک گز و نیم و وزن آن بین سه تا بیست وشش کیلو باشد. (مجموعه ٔ انجمن ایرانشناسی شماره ٔ <
ازارهلغتنامه دهخداازاره . [ اِ رَ / رِ ] (اِ) اِزار. ایزار. ایزاره . هزاره . آن قسمت از دیواراطاق و یا ایوان که از کف طاقچه تا روی زمین بود.
بافرهنگ فارسی معین[ په . ] (حراض .) 1 - همراه . 2 - در مقابل ، در ازا. 3 - بعلاوه . 4 - برای عطف می آید و به جای «و» می نشیند. 5 - دربارة ، نسبت به .
آزالغتنامه دهخداآزا. (اِ) در فرهنگهای فرانسوی در ریشه ٔ کلمه ٔ آسافوتیدا به معنی انقوزه مینویسند که اصل این کلمه از آزای فارسی به معنی راتیانج و رخبینه ، و فوتیدای لاطینی بمعنای گنده است .
عوضفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر مابهازا، معادل، اکیوالان، ارزش، قیمت، مبلغپرداختی ارز گزینه، انتخاب تاوان، غرامت، خسارت، ◄دلجویی، جریمه، زیان وجهالمصالحه، کفاره معنی مجازی
ورارودلغتنامه دهخداورارود. [ وَ ] (اِخ ) ماورأالنهر است و آن ملکی است مشهور. (برهان ) (انجمن آرا).ممالکی که در آنطرف رود آمویه واقع شده و به تازی ماوراءالنهر گویند. (ناظم الاطباء). ورزرود. (انجمن آرا). ورازرود. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). اسدی گوید: ورارود ماوراءالنهر است . فردوسی گوید <span
ازادماهیلغتنامه دهخداازادماهی . [ اَ ] (اِ مرکب ) آزادماهی . بزرگترین نوع ماهی فلس دار است که در دریای خزر باشد. روی بدن نوع تابستانی آن نقطه های سیاه دیده میشود. گوشت آن بسیار لذیذ است . درازای وی از یک گز تا یک گز و نیم و وزن آن بین سه تا بیست وشش کیلو باشد. (مجموعه ٔ انجمن ایرانشناسی شماره ٔ <
ازارهلغتنامه دهخداازاره . [ اِ رَ / رِ ] (اِ) اِزار. ایزار. ایزاره . هزاره . آن قسمت از دیواراطاق و یا ایوان که از کف طاقچه تا روی زمین بود.
درازالغتنامه دهخدادرازا. [ دَ / دِ ] (حامص ، اِ) طول .(دانشنامه ٔ علائی ص 74). درازنا. درازی . کشیدگی . امتداد. مقابل پهنا. خلاف پهنا. بَلخ . درازنای . (انجمن آرا). به معنی درازی است چنانکه فراخا به معنی فراخی . (آنندراج ). یک
پیدازالغتنامه دهخداپیدازا. [ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) نامی که رستنی های آوندی دارای گل را دهند. (گیاه شناسی گل گلاب ص 123). مقابل «نهان زا».
زازالغتنامه دهخدازازا. (اِخ ) طبقه ای از ایرانیان در میان اکراد. مرحوم رشید یاسمی آرد: در قرن بیستم تحقیق محققان به اینجا رسید که در میان اکراد یک طبقه ٔ ایرانی دیگر هم هست به اسم گوران زازا که غیر از کرد هستند. (تاریخ کرد رشید یاسمی ص 98). و آنان را لهجه ای
مجازالغتنامه دهخدامجازا. [ م ُ ] (از ع ، مص ) مخفف مجازات به معنی یکدیگر را جزا دادن . این تصرف فارسیان است چنانکه مواسات و مدارات را مواسا و مدارا گویند. (آنندراج ) (از غیاث ). و رجوع به مجازاة و مجازات شود.
کالیدازالغتنامه دهخداکالیدازا. (اِخ ) شاعر هندی قرن اول ق . م . بود که درام ساکونتالا (شکونتلا) را تألیف کرد.