آزادیلغتنامه دهخداآزادی . (حامص ) عتق . حریت . اختیار. خلاف بندگی و رقیت و عبودیت و اسارت و اجبار. قدرت عمل و ترک عمل . قدرت انتخاب : به آزادی است از خرد هر کسی چنان چون ننالد ز اختر بسی . فردوسی .جانت آزادی نیابد جز بعلم و بندگی <b
آزادگیلغتنامه دهخداآزادگی . [ دَ / دِ ] (حامص ) حریت . جوانمردی . اصالت . نجابت . شرافت . مُرُوّت . مکرمت . (دستوراللغة). وارستگی . مردمی : همه آزادگی و همت توقهر کرده ست مر کیانا را. خسروانی یا خسروی .<
آزادیفرهنگ فارسی عمید۱. آزاد بودن؛ رها بودن از قیدوبند؛ زندانی یا اسیر نبودن.۲. رهایی؛ خلاصی.۳. حق انجام دادن افکار و خواستهها بر اساس ارادۀ خود.۴. جوانمردی.۵. گسستگی از تعلقات؛ وارستگی: ◻︎ نعمتی بهتر از آزادی نیست / بر چنین مائده کفران چه کنم (خاقانی: ۲۵۲).۶. [مقابلِ بندگی] [قدیمی] بنده ن
خواهفرهنگ فارسی عمید۱. = خواستن۲. خواهنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آزادیخواه، بدخواه، خودخواه، دادخواه.
تحرريدیکشنری عربی به فارسیازاده , نظر بلند , داراي سعه نظر , روشنفکر , ازادي خواه , زياد , جالب توجه , وافر , سخي