منذدیکشنری عربی به فارسیبعد از , پس از , از وقتي که , چون که , نظر باينکه , ازاينرو , چون , از انجايي که
بنابراینفرهنگ مترادف و متضاد۱. ازاینرو، بدینسبب، بدینلحاظ، به این دلیل، برایناساس، بهاینمناسبت ۲. پس، علیهذا، لذا ۳. بدانسبب، بدانجهت
قصارلغتنامه دهخداقصار. [ ق َص ْ صا] (اِخ ) ابراهیم بن عبداﷲبن اسحاق اصفهانی ، مکنی به ابواسحاق . از محدثانی است که مرده شوئی نیز می کرده و در این کار به پیروی از سنت مبالغه به خرج میداده و ازاینرو به قصار موسوم شده است . وی از ولیدبن ابان وحسن بن محمد دارکی و جز ایشان روایت کند. او به سال <sp
طین صغدیلغتنامه دهخداطین صغدی . [ ن ِ ص ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ابوریحان در الجماهر در ضمن بحث استخراج یاقوت آرد: و چه بسا که یاقوت را از آتش استخراج کنند و آن هنگامی است که کاملاً خالص نباشد... ازاینرو یاقوت را میان دو بوته از طین صغدی داغ میکنند، و طین صغدی گِل سفیدی است که طاقت آتش را دارد