ازشکل طبیعی خارج کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ردن، ازریخت انداختن، کجوکوله کردن، بُریدن، پاره کردن، جر دادن، گسیختن، شکافتن، خط انداختن، پیچاندن، تاب دادن، قُر کردن، دربوداغان کردن، کشدادن، کج کردن، بدقواره کردن، بدشکل کردن سوءاستفاده کردن منحرف کردن، بدآموزی کردن
حرفدیکشنری عربی به فارسیکج کردن , تحريف کردن , ازشکل طبيعي انداختن , بدنمايش دادن , بدجلوه دادن , مشتبه کردن