لغتنامه دهخدا
ازناور. [ ] (گرجی ، ص ) بقول کاترُمِرمردی بسیار شجاع و پهلوان : گرجیان را خوش آمد وآن روز تا شبانگاه کروفری می کردند از طرفین ، آخرالامر از ازناوران دلاور یکی پیش آمد و سلطان ، منکروار:ز لشکر برون تاخت برسان شیربه پیش هجیر اندر آمد دلیر.(جا