هجنفلغتنامه دهخداهجنف . [ هََ ج َن ْ ن َ ] (ع ص ) دراز و پهن . (منتهی الارب ). طویل عریض . ج ، هجانیف . (اقرب الموارد).
حجناءلغتنامه دهخداحجناء. [ ح َ ] (اِخ ) ابن جریر. وی از پدر خود روایت کند و ابوالخطاب زراری از وی روایت کرده است که حجناء گفت : بپدرم گفتم : ای پدر هیچ قوم را هجا نگفتی مگر ایشان را مفتضح کردی مگر تیم را. او جواب داد، یا بنی انی لم اجد بناءً فاهدمه و لا حسباً اضعه (أو أصمه ). و تیم قومی گله
ازنوالغتنامه دهخداازنوا. [ اِ ن َ ] (اِخ ) جنگلی است قرب روشندون مازندران . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 48 بخش انگلیسی ).
ثانيةدیکشنری عربی به فارسیاز نو , دوباره , دگربار , پس , باز , يکبارديگر , ديگر , از طرف ديگر , نيز , بعلا وه , ازنو , بطرز نوين , از سر
بازفرهنگ فارسی عمید۱. دوباره؛ ازنو؛ دیگرباره: باز پیدات شد؟۲. نیز؛ هم: اگر حتی یک ذره ملاحظه میکردی، باز غنیمت بود.
[فعل] نو کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان نو کردن، نوسازی کردن، ازنو ساختن، طرحی نو درانداختن، انقلاب کردن تجدید کردن، تازه کردن زنده کردن
ازنوالغتنامه دهخداازنوا. [ اِ ن َ ] (اِخ ) جنگلی است قرب روشندون مازندران . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 48 بخش انگلیسی ).
درازنولغتنامه دهخدادرازنو. [ دِ ن َ] (اِخ ) دهی است از دهستان سوسن بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز، واقع در 48هزارگزی شمال شرقی ایذه ، با 205 تن سکنه . آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی