حاجاتلغتنامه دهخداحاجات . (ع اِ) ج حاجت . - قاضی الحاجات ؛ برآورنده ٔ نیازها. یکی از اسماء صفات باری عزاسمه « : گفت [ دمنه ] بر درگاه ملک مقیم شده ام و آن را قبله ٔ حاجات و مقصد امید ساخته ».
اجآثلغتنامه دهخدااجآث . [ اِج ْ ] (ع مص ) گرانبار کردن : اَجْاءَثَه ُ الحِمل ؛ گرانبار کرد او را. (منتهی الارب ).