حزقلغتنامه دهخداحزق . [ ح َ ] (ع مص ) حزق رباط؛ برکشیدن بند و تنگ کردن آنرا و همچنین است حَزق وَتَر. (منتهی الارب ). || پیچیدن و افشردن و فشاردن و محکم بستن رسن . (منتهی الارب ). محکم بستن به رسن . (تاج المصادر بیهقی ). به رسن بستن سخت . فشردن و کشیدن اوتار را. || تیز دادن . (منتهی الارب ).<
حزقلغتنامه دهخداحزق . [ ح ُ زُ ق ق ] (ع اِ) حُزُقَّة. کوتاه . (منتهی الارب ). || کسی که گام نزدیک نهد بجهت ضعف بدن . (منتهی الارب ). || تنگ کار. (آنندراج ). || کلان شکم کوتاه که در رفتن سرین بجنباند. (منتهی الارب ).
عبارةدیکشنری عربی به فارسیگذرگاه , معبر , جسر , گذر دادن , ازيک طرف رودخانه بطرف ديگر عبور دادن , عبارت
حجازیکلغتنامه دهخداحجازیک . [ ح َ زَ ک َ ] (ع اِ فعل ) ای احجز بین القوم حجزاً بعد حجز. (منتهی الارب ).
تازیکلغتنامه دهخداتازیک . (ص ، اِ) تاجیک . (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ) (ناظم الاطباء). تاژیک . (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ). غیرعرب وترک . (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ) (انجمن آرا). نسل ایرانی و فارسی زبان . (فرهنگ نظام ). «تات » بمعنی تازیک و تاجیک یعنی فارسی زبانان . (سبک شناسی بهار
وازیکلغتنامه دهخداوازیک . (اِخ ) دهی است از دهستان دابو بخش مرکزی شهرستان آمل که در 10 هزارگزی شمال آمل واقعشده است . در جلگه قرار دارد. ناحیه ای است معتدل و مرطوب و 165 تن سکنه دارد. از آب رودخانه ٔ هراز مشروب میشود محصول آنج
نازیکلغتنامه دهخدانازیک . (اِخ ) دهی است از دهستان گچلرات بخش پلدشت شهرستان ماکو. در 40هزارگزی جنوب پلدشت و در محل تقاطع راه ارابه رو پلدشت به جاده ٔ شوسه ٔ ماکو، در دامنه ٔ معتدل هوای مالاریاخیزی واقع است و 1091 تن سکنه دارد.