اسبقلغتنامه دهخدااسبق . [ اَ ب َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از سبقت . پیش تر. جلوتر. سابق تر. سبقت گیرنده تر. پیش تر از پیش ... از پیش پیش تر.- امثال : اسبق من الاجل . اسبق من الافکار . (مجمع الامثال میدانی ).<b
حسیبکلغتنامه دهخداحسیبک . [ ح َ ب َ] (اِ) روده ٔ بره ٔ شیرخواره که درپیچند بمقدار نارنجی و چند عدد از آن را بر سیخی بریان کنند. روده ٔ بره ٔ فربه باشد که آن را قطعه قطعه کنند، هر قطعه بمقدار وجبی و پنج پنج را در یکدیگر پیچیده در آش ماست افکنند. (برهان قاطع). حسرت الملوک . حسیب البزغاله . حسیب
اسیبغلغتنامه دهخدااسیبغ. [ اُ ب ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان آسیاب بخش هندیجان شهرستان خرمشهر، در 75000 گزی شمال باختری هندیجان و 6000 گزی باختر راه هندیجان به خلف آباد. دشت ، گرمسیر مالاریائی . سکنه ٔ آن <span class="hl" dir="ltr
اشبقلغتنامه دهخدااشبق . [ اَ ب َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از شبق ، آزمندتر به جماع .- امثال : اشبق من جمالة .اشبق من حُبّی ̍ . (مجمع الامثال میدانی ). و رجوع به حُبّی ̍ شود.
ماسبقلغتنامه دهخداماسبق . [ س َ ب َ ] (ع اِ مرکب ) آنچه گذشته باشد. (آنندراج ). کلمه ٔ فعل مأخوذ از تازی ، هر آنچه گذشته باشد وپیشی گرفته باشد و گفته شده و کرده شده . (ناظم الاطباء). آنچه گذشته است : قانون عطف ماسبق نمی شود یا قانون بماسبق حکم نکند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- <span cla
ماسبقفرهنگ فارسی معین(سَ بَ) [ ع . ] (ص .) گذشته ، پیشینه . عطف به . مربوطه به گذشته ، امری را به امر سابق پیوند دادن .