اسبکرارلغتنامه دهخدااسبکرار. [ اِ ب ِ ] (ع مص ) بر پهلو خفته یازیدن . || یازیدن شیر وقت برجستن . || تمام بالا شدن دختر. (منتهی الارب ). تمام بالا شدن جوان . (زوزنی ). || متکبر شدن . (زوزنی ).
مسبکرلغتنامه دهخدامسبکر. [ م ُ ب َ ک ِرر ] (ع ص )نعت فاعلی از مصدر اسبکرار. رجوع به اسبکرار شود. || هر چیز طولانی و دراز. (اقرب الموارد). || جوان تمام بالا و به اعتدال رسیده . || موی فروهشته . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
تمام بالالغتنامه دهخداتمام بالا. [ ت َ ] (ص مرکب ) آنکه قدی موزون دارد. رشیق . رشیقه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). اسبکرار؛ تمام بالا شدن دختر. (منتهی الارب ). رجوع به تمام و دیگر ترکیبهای آن شود.