استادگیلغتنامه دهخدااستادگی . [ اِ دَ / دِ ] (حامص ) ایستادگی . ثبات قدم . پایداری . مقاومت . بجد گرفتن کاری را. مواظبت کردن : خوش بجد استادگی در منع جانان میکندپاسبان سخت جان ، تأثیر میخ پرده است . تأثیر.<
استادیلغتنامه دهخدااستادی . [ اُ ] (حامص ) آموزگاری . معلمی . || حذق . حذاقت . حاذقی . مهارت . ماهری . نیکدانی : اکنون استادی درین طاق زدنست که چگونه بهم برآورد. (نزهت نامه ٔ علائی ).جمله برانداز به استادئی تا تو فرومانی و آزادئی . نظامی .</
ایستادگیلغتنامه دهخداایستادگی . [ دَ / دِ ] (حامص ) پایداری . استواری . ثبات . برقراری . سکون . آرامش . (ناظم الاطباء). استقامت . مقاومت دربرابر امری : و گفت از نماز جز ایستادگی تن ندیدم . (تذکرة الاولیاء عطار). می باید که به رعایت و تیمار
نعوظلغتنامه دهخدانعوظ. [ ن ُ ] (ع مص ) برخاستن نره ٔ کسی . (از منتهی الارب ). برخاستن و راست شدن ذکر. (از متن اللغة). قیام الذکر. (تاج المصادر بیهقی ). برپای شدن مردی . برخاستن قضیب . (یادداشت مؤلف ). نَعظ. نَعَظ. (متن اللغة) (منتهی الارب ). رجوع به نعظ شود. || (اِمص ) استادگی ذکر. (غیاث الل
سیرآب کردنلغتنامه دهخداسیرآب کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آب دادن . رفع عطش کردن . فرونشاندن تشنگی را. (ناظم الاطباء). آب نهایت دادن . تشنگی را کاملاً برطرف کردن : ابری بیامد و آن کشت را سیرآب کرد چون بدو رسیدی . (قصص الانبیاء ص 131).سیر
محللغتنامه دهخدامحل . [ م َ ] (ع اِ)مکر. || بدی . || فریب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || گرد. (منتهی الارب ). گرد و غبار. (ناظم الاطباء). || خشکسال .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || استادگی باران . (منتهی الارب ). ایستادگی باران . (ناظم الاطباء). || سختی و تنگی . (منتهی الارب ) (ناظم ا
اتاوهلغتنامه دهخدااتاوه . [ اِ وَ ](ع اِ) اِتاوَت . خراج . مال دیوان . پاره . باج : اصحاب اطراف بر منهاج عبودیت به التزام حمل و اتاوت و اقامت رسوم خدمت استادگی نمودند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). اتاوتی معین گردانید که هر سال از مبارّ آن دیار و متاع آن بقاع بخزینه میفرستد.