استافیللغتنامه دهخدااستافیل . [ اِ ] (از یونانی ، اِ) به لغت رومی انگور را گویند و بعربی عنب خوانند. (برهان ) (غیاث ) : آنکه رومی بود گفت این قیل راترک کن ، خواهم من استافیل را.مولوی .
استفحلدیکشنری عربی به فارسیوخيم شد , دشوار شد , مشكل شد , بحرانى شد , خطرناك شد , بغرنج شد , نابسامان شد
استفیاللغتنامه دهخدااستفیال . [ اِ ت ِف ْ ] (ع مص ) همچو پیل شدن شتر در جثه و توانایی . (منتهی الارب ). چون فیل شدن در جثه .
استفحاللغتنامه دهخدااستفحال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بگشن آمدن ماده . (زوزنی ). نر خواستن شتر ماده . || فحل نیکو و توانا جستن تا بچگان خوب و توانا زایند. || بزرگ شدن کار. (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || نر گردید خرمابن .
استفعالفرهنگ فارسی عمیددر صرف عربی، یکی از بابهای دهگانۀ مصادر ثلاثی مزید که مفهوم درخواست کاری یا چیزی را میرساند.
استافیلوکوکلغتنامه دهخدااستافیلوکوک . [ اِ ل ُ کُک ْ ] (فرانسوی ، اِ) میکربی که در بثره ٔ حیوان و در گرد و غبار هست که تولید ریم کند، و از دسته ٔ باکتریهای کروی است .
استافیلوکوکفرهنگ فارسی عمیددستهای از باکتریها که تعداد بیشماری از آنها بر روی پوست و جاهای نرم بدن بهصورت خوشۀ انگور به نظر میرسد و گاه باعث عفونتهای چرکی میشود.
اسفیللغتنامه دهخدااسفیل . [ اِ ] (اِ) (ظ: از کلمه ٔ ایتالیائی استافیل ) تسمه ٔ چرمی بافته که برای تنبیه خطاکاران بکار رود. (دزی ج 1 ص 22، 23).
استافیلوکوکلغتنامه دهخدااستافیلوکوک . [ اِ ل ُ کُک ْ ] (فرانسوی ، اِ) میکربی که در بثره ٔ حیوان و در گرد و غبار هست که تولید ریم کند، و از دسته ٔ باکتریهای کروی است .
استافیلوکوکفرهنگ فارسی عمیددستهای از باکتریها که تعداد بیشماری از آنها بر روی پوست و جاهای نرم بدن بهصورت خوشۀ انگور به نظر میرسد و گاه باعث عفونتهای چرکی میشود.