استبذلغتنامه دهخدااستبذ. [ اَ ت َ ب َ ] (پهلوی ، ص ، اِ) عنوان رئیس تشریفات دربار ساسانیان از زمان قباد. (ایران در زمان ساسانیان تألیف کریستنسن ترجمه ٔ یاسمی ص 85 و 247).
استیباطلغتنامه دهخدااستیباط. [ اِ ] (ع مص ) کندن مغاک تنگ دهانه وشکم فراخ . چاهی کندن که سرش تنگ و شکمش فراخ باشد.
استبدادلغتنامه دهخدااستبداد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بخودی خود کار کردن . بخودی خود بکار ایستادن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). بخودی خود بکاری قیام کردن . (زوزنی ). تنها بر سر کاری ایستادن و منع کس قبول نکردن . متفرد بکاری شدن . (از منتهی الارب ). برأی خود بکاری پرداختن . تفرّد. استقلال . خ
استبداعلغتنامه دهخدااستبداع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بدیع شمردن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (زوزنی ). بدیع داشتن . بدیع دیدن . نو شمردن .
استبداللغتنامه دهخدااستبدال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بدل گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). گرفتن چیزی را بدل چیزی . (منتهی الارب ). مبدل کردن چیزی را بچیزی . بدل کردن چیزی جای چیزی . || خواستن چیزی را عوض چیزی . (منتهی الارب ). اقتیال . استیهار: و ان اردتم استبدال زوج مکان زوج و آتیتم احدیهن ّ
جدرلغتنامه دهخداجدر. [ ج َ دَ ] (اِخ ) دهی است میان حمص و سلمیه که خمر جدری بدان منسوب است . (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ) : کأننی شارب یوم استبد بهم من قَرقَف ضمنتها حمص او جدر. اخطل (از معجم البلدان ).و گفته اند دهی است به
ارماثلغتنامه دهخداارماث . [ اَ ] (ع اِ) جمعگونه ای از رِمث که نام گیاهی است در بادیه . || (اِخ ) (یوم ...) نخستین روز از ایام جنگ قادسیه را یوم ارماث گویند و آن در زمان عمربن الخطاب و امارت سعدبن ابی وقاص بود ویاقوت گوید من نمیدانم که آن موضعی است یا همان گیاه مذکور را اراده کرده اند. عمروبن ش
استبداد صغیرلغتنامه دهخدااستبداد صغیر. [ اِ ت ِ دادِ ص َ ] (اِخ ) نامی است که به دوره ٔ حکومت استبدادی محمدعلی شاه قاجار (1325 - 1326 هَ . ق .) داده اند.
استبداد منورلغتنامه دهخدااستبداد منور. [ اِ ت ِ دا دِ م ُ ن َوْ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) استبدادی توأم با عدل : دیودور... دوره ٔ حکومت مطلقه ٔ اسکندر یا چنانکه گویند استبداد منور را ترویج نمود. (ایران باستان ص 78).
استبدادلغتنامه دهخدااستبداد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بخودی خود کار کردن . بخودی خود بکار ایستادن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). بخودی خود بکاری قیام کردن . (زوزنی ). تنها بر سر کاری ایستادن و منع کس قبول نکردن . متفرد بکاری شدن . (از منتهی الارب ). برأی خود بکاری پرداختن . تفرّد. استقلال . خ
استبداعلغتنامه دهخدااستبداع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بدیع شمردن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (زوزنی ). بدیع داشتن . بدیع دیدن . نو شمردن .
استبداللغتنامه دهخدااستبدال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بدل گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). گرفتن چیزی را بدل چیزی . (منتهی الارب ). مبدل کردن چیزی را بچیزی . بدل کردن چیزی جای چیزی . || خواستن چیزی را عوض چیزی . (منتهی الارب ). اقتیال . استیهار: و ان اردتم استبدال زوج مکان زوج و آتیتم احدیهن ّ