استثناءلغتنامه دهخدااستثناء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بیرون کردن . (منتهی الارب ). بیرون کردن چیزی از حکم . (وطواط). بیرون کردن از مجموعه ای چیزی را. (غیاث ). از حکم عمومی بیرون کردن . محاشاة. (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). تحلل . (تاج المصادر بیهقی ). || در یمین کلمه ٔ انشأاﷲ گفتن . (منتهی الا
استثناءفرهنگ فارسی معین(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - جدا کردن ، بیرون آوردن . 2 - ان شاءاللهگفتن . ج . استثناعات .
استثنائیلغتنامه دهخدااستثنائی . [ اِ ت ِ ] (ص نسبی ) منسوب به استثناء. || (اصطلاح منطق ) در علم منطق قسمی از اقسام قیاس باشد که شرح آن بنحو کامل در ذکر معنی لفظ قیاس گفته آید. (کشاف اصطلاحات الفنون ). قیاس استثنائی ...آن بود که نتیجه یا نقیض نتیجه در مقدماتش مذکور بود بالفعل . و آن از شرطیات توان
استثنافرهنگ فارسی عمید۱. جدا کردن کسی از حکم عمومی: استثنای بازنشستگان از حق بیمه مورد مخالفت قرار گرفت.۲. (ادبی) در دستور زبان، خارج کردن چیزی یا کسی از یک حکم عمومی؛ بیرون کردن چیزی از حکم ماقبل با گفتن کلماتی مانندِ الا، جز، و مگر.۳. (صفت) آنچه بیرون از حکم کلی قرار گرفته؛ استثناشده.۴. (صفت) ممتاز؛ ب
حرف استثناءلغتنامه دهخداحرف استثناء. [ ح َ ف ِ اِ ت ِ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به حروف استثنا شود.
حروف استثناءلغتنامه دهخداحروف استثناء. [ ح ُ ف ِ اِ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) درفارسی مگر، جز. و در عربی الا، لکن ، بل ، آمده است .
حرف استثناءلغتنامه دهخداحرف استثناء. [ ح َ ف ِ اِ ت ِ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به حروف استثنا شود.
حروف استثناءلغتنامه دهخداحروف استثناء. [ ح ُ ف ِ اِ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) درفارسی مگر، جز. و در عربی الا، لکن ، بل ، آمده است .
بلااستثناءلغتنامه دهخدابلااستثناء. [ ب ِ اِ ت ِ ] (ع ق مرکب ) (از: ب + لا (نفی ) + استثناء) بلااستثنا. بدون استثناء. (فرهنگ فارسی معین ):الف «است » را تقریباً بلااستثنا در کتابت حذف می کند.(مقدمه ٔ قزوینی بر تاریخ جهانگشای جوینی ج 1 ص صا).