استجداءلغتنامه دهخدااستجداء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) سؤال کردن . || عطا خواستن از کسی . (منتهی الارب ). اجتداء.
استجدادلغتنامه دهخدااستجداد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) نو گردانیدن . (منتهی الارب ). نو گرفتن . (زوزنی ). بنو گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ): چون فاتحه ٔ آن محنت پیدا شد و جمعی از معارف ماوراءالنهر بلذت استطراف و استجداد نائل شدند و از تطاول و تمادی ایّام آل سامان ملالت نمودند... (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ <
استجديدیکشنری عربی به فارسیتمنا كرد , طلب كرد , گدايى كرد , التماس كرد , دست به دامن شد , متوسل شد , پناهنده شد , تكدى كرد
خواستندیکشنری فارسی به عربیاختر , اسال , استجد , امنية , انو , تطلب , حاجة , رغبة , س , عظم ، استدعاء
استجداءلغتنامه دهخدااستجداء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) سؤال کردن . || عطا خواستن از کسی . (منتهی الارب ). اجتداء.
استجدادلغتنامه دهخدااستجداد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) نو گردانیدن . (منتهی الارب ). نو گرفتن . (زوزنی ). بنو گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ): چون فاتحه ٔ آن محنت پیدا شد و جمعی از معارف ماوراءالنهر بلذت استطراف و استجداد نائل شدند و از تطاول و تمادی ایّام آل سامان ملالت نمودند... (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ <
استجديدیکشنری عربی به فارسیتمنا كرد , طلب كرد , گدايى كرد , التماس كرد , دست به دامن شد , متوسل شد , پناهنده شد , تكدى كرد