استحکاملغتنامه دهخدااستحکام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) استوار شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). استواری . استوار گردیدن . (منتهی الارب ). حصانت . محکمی .اِحکام : الحمد ﷲ الذی انتخب امیرالمؤمنین من اهل تلک الملة التی علت غراسها و رست اساسها و استحکمت ارومتها. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص <span class="hl"
استحکامدیکشنری فارسی به انگلیسیconsistency, integrity, solidity, soundness, stability, steel, strength, sturdiness, support, tenacity
پروتئین رشتهایfibrous proteinواژههای مصوب فرهنگستانپروتئینی مستحکم و تا حدودی نامحلول که در حفاظت از اندامها و استحکام بخشیدن به آنها نقش ساختاری دارد
تقویت کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. نیرومند ساختن، قوی کردن ۲. مقاوم ساختن، استحکام بخشیدن ۳. تحکیم بخشیدن ۴. پشتیبانی کردن، حمایت کردن
تشییدفرهنگ مترادف و متضاد۱. استحکام، استوارسازی، استواری، استحکامبخشی، تقویت ≠ تضعیف ۲. استحکام بخشیدن، استوار ساختن، تقویت کردن، مستحکم کردن ۳. بلند کردن (دیوار )
دیواره 1bulkheadواژههای مصوب فرهنگستان[حملونقل دریایی] هرنوع دیوارة عمودی در شناور [حملونقل هوایی] بخشی از سازۀ اصلی در تنه یا اتاقک خلبان که نقش آن استحکام بخشیدن به تنه و جدا کردن دو یا چند بخش از یکدیگر است
تاریزواژهنامه آزادبمعنی ثابت گردانیدن . استوار کردن محکم کردن . تاریز نام منطقه ای است در میان راه قشلاق و ییلاق طایفه عنا در میانه کوه عنا از بخش مرکزی شهرستان باشت بابویی مردمان روستا در اوایل فصل بهار از کوهپایه به سمت بالای کوه حرکت کرده و پس از 1 روز به منطقه تاریز رسیده در آنجا اتراق کرده و به بررسی بارهای خود
استحکاملغتنامه دهخدااستحکام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) استوار شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). استواری . استوار گردیدن . (منتهی الارب ). حصانت . محکمی .اِحکام : الحمد ﷲ الذی انتخب امیرالمؤمنین من اهل تلک الملة التی علت غراسها و رست اساسها و استحکمت ارومتها. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص <span class="hl"
استحکامدیکشنری فارسی به انگلیسیconsistency, integrity, solidity, soundness, stability, steel, strength, sturdiness, support, tenacity
استحکامفرهنگ فارسی معین(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .)محکم شدن ، استوار شدن . 2 - (اِمص .) استواری . ج . استحکامات .
استحکاملغتنامه دهخدااستحکام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) استوار شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). استواری . استوار گردیدن . (منتهی الارب ). حصانت . محکمی .اِحکام : الحمد ﷲ الذی انتخب امیرالمؤمنین من اهل تلک الملة التی علت غراسها و رست اساسها و استحکمت ارومتها. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص <span class="hl"
استحکامدیکشنری فارسی به انگلیسیconsistency, integrity, solidity, soundness, stability, steel, strength, sturdiness, support, tenacity