استخوانیلغتنامه دهخدااستخوانی . [اُ ت ُ خوا / خا ] (ص نسبی ) منسوب به استخوان . از استخوان . عظمی : خبر داری ای استخوانی قفس که جان تو مرغی است نامش نفس .سعدی .
تب استخوانیلغتنامه دهخداتب استخوانی . [ ت َ ب ِ اُ ت ُ خا ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) تب دق . (بهار عجم ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام )(ناظم الاطباء). تب لازم . (فرهنگ نظام ). در عرف هند آنرا هدجر خوانند. (بهار عجم ) (آنندراج ) : تب حاسدان استخوانی شده ست گل سردمهران خزانی شد
پیوندینۀ استخوانیbone graftواژههای مصوب فرهنگستانقطعهاستخوانی که ازطریق پیوند جانشین استخوان آسیبدیده میشود
تارتود استخوانیossifying fibroma, ossifying fibroma of boneواژههای مصوب فرهنگستانتودینهای خوشخیم و کندرشد در بخشهای مرکزی استخوان، معمولاً در فک، متشکل از بافت همبند الیافی که در درون آن استخوان شکل میگیرد
رسانش استخوانیbone conductionواژههای مصوب فرهنگستانانتقال صدا به حلزون از راه ارتعاش جمجمه اختـ . رسا BC
تب استخوانیلغتنامه دهخداتب استخوانی . [ ت َ ب ِ اُ ت ُ خا ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) تب دق . (بهار عجم ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام )(ناظم الاطباء). تب لازم . (فرهنگ نظام ). در عرف هند آنرا هدجر خوانند. (بهار عجم ) (آنندراج ) : تب حاسدان استخوانی شده ست گل سردمهران خزانی شد
پیوندینۀ استخوانیbone graftواژههای مصوب فرهنگستانقطعهاستخوانی که ازطریق پیوند جانشین استخوان آسیبدیده میشود
تارتود استخوانیossifying fibroma, ossifying fibroma of boneواژههای مصوب فرهنگستانتودینهای خوشخیم و کندرشد در بخشهای مرکزی استخوان، معمولاً در فک، متشکل از بافت همبند الیافی که در درون آن استخوان شکل میگیرد
تارتود استخوانیساروجیcemento-ossifying fibromaواژههای مصوب فرهنگستانتارتود استخوانی حاصل از آهکیشدگی ساروجی کروی
رسانش استخوانیbone conductionواژههای مصوب فرهنگستانانتقال صدا به حلزون از راه ارتعاش جمجمه اختـ . رسا BC
تب استخوانیلغتنامه دهخداتب استخوانی . [ ت َ ب ِ اُ ت ُ خا ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) تب دق . (بهار عجم ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام )(ناظم الاطباء). تب لازم . (فرهنگ نظام ). در عرف هند آنرا هدجر خوانند. (بهار عجم ) (آنندراج ) : تب حاسدان استخوانی شده ست گل سردمهران خزانی شد
بازوهای کاشتینۀ عمقِاستخوانیarms of anchor endosteal implantواژههای مصوب فرهنگستانبخش اصلی زیرساخت کاشتینۀ دندانی که درون استخوان جایگیر میشود
بالۀ مخاطی ـ پیرااستخوانیmucoperiosteal flapواژههای مصوب فرهنگستانبالهای از بافت مخاطی اطراف استخوان
پیوندینۀ استخوانیbone graftواژههای مصوب فرهنگستانقطعهاستخوانی که ازطریق پیوند جانشین استخوان آسیبدیده میشود
تارتود استخوانیossifying fibroma, ossifying fibroma of boneواژههای مصوب فرهنگستانتودینهای خوشخیم و کندرشد در بخشهای مرکزی استخوان، معمولاً در فک، متشکل از بافت همبند الیافی که در درون آن استخوان شکل میگیرد