استرالغتنامه دهخدااسترا. [ اِ ت َ ] (اِ) شعوری گوید بمعنی نوعی غله که مرجمک و نرسک و انزه (ظ: دانژه ) گویند و بعربی عدس و بهندی سود نامند. در جای دیگر دیده نشده و بشعوری نیز اعتمادی نیست .
اشترالغتنامه دهخدااشترا. [ اَ] (اِ) کلمه ٔ فارسی اوستائی است که در فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود بدین سان آمده است : خشوئویت اشترا ؛ بمعنی تازیانه ٔ زود خزنده ، تند جنبنده . رجوع به ص 246 فرهنگ مزبور شود.
اشتراءلغتنامه دهخدااشتراء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خریدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 13) (آنندراج ). مالک شدن چیزی را. (زوزنی ). || فروختن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر)(ترجمان علامه ص 13) (زوزنی )
اشترپالغتنامه دهخدااشترپا. [ اُ ت ُ ] (اِ مرکب ) علفی است که آنرا کاکوتی گویند و در عربی سعتر و در ترکی ککلک اوتی گویند. (شعوری ج 1 ص 143).
استرافوردلغتنامه دهخدااسترافورد. [ اِ فُرْ ] (اِخ ) قصبه ایست در کنت نشین وارویک انگلستان در 15 هزارگزی جنوب غربی شهر وارویک بر ساحل نهر آوونی . موطن شکسپیر شاعر بزرگ و مشهور و خانه ای راکه زادگاه او بوده تاکنون بدانجا محافظت کرده اند.
استرافوردلغتنامه دهخدااسترافورد. [ اِ فُرْ ] (اِخ ) قصبه ایست در کنت نشین وارویک انگلستان در 15 هزارگزی جنوب غربی شهر وارویک بر ساحل نهر آوونی . موطن شکسپیر شاعر بزرگ و مشهور و خانه ای راکه زادگاه او بوده تاکنون بدانجا محافظت کرده اند.
خالاسترالغتنامه دهخداخالاسترا. (اِخ ) نام ناحیه ای است در مقدونیه که مردی بنام لیم نوس از آنجا برخاست ، و توطئه ای بر ضد اسکندر ترتیب داد و قضیه بوسیله ٔ نیکوماخوس که معشوق او بود کشف شد. (تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1675).