استرتاجلغتنامه دهخدااسترتاج . [ اِ ت ِ تا ] (ع مص ) بسته شدن سخن بر کسی : اُسترتج علیه (مجهولاً). (منتهی الارب ). ارتاج .
عسطرتجلغتنامه دهخداعسطرتج . [ ع ِ طَ رَ ت َ ] (معرب ، اِ) فرمانده چهل نفر مرد. (ناظم الاطباء) : و قومس کم از او [ از فسطیار ] باشد و او را دویست فرمان بردار، و عسطرتج کم از او باشد و او را چهل مرد در فرمان . (بیان الادیان ).