اصطعادلغتنامه دهخدااصطعاد. [ اِ طِ ] (ع مص ) برآمدن . (منتهی الارب ). بالا برآمدن . (ناظم الاطباء). ارتقا. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || به کوه برآمدن . (از اقرب الموارد) (قطر المحیط).
اصطعاطلغتنامه دهخدااصطعاط. [ اِ طِ ] (ع مص ) دارو ریختن شخص در بینی خود. (ازمنتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به اصعاط شود.
استعاطلغتنامه دهخدااستعاط. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دارو وا بینی خویش کردن . (تاج المصادر بیهقی ). دارو به بینی خویش واگرفتن . (زوزنی ). خود به بینی خویش دارو ریختن . دارو به بینی کشیدن . سعوط کردن . و الاستعاط بمرارته [بمرارة حجلی ] کل شهر یذکی الذهن .و اذا استعط بمرارة الحجل انسان فی کل یوم <span c
استیحادلغتنامه دهخدااستیحاد. [ اِ ](ع مص ) استئحاد. تنها گردیدن . (منتهی الارب ). منفرد شدن . || ندانستن چیزی را. (منتهی الارب ).
استعادةلغتنامه دهخدااستعادة. [ اِ ت ِ دَ ] (ع مص ) تکرار. اعاده طلبیدن . بازداشت خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). طلب اعاده . بازگشت خواستن . طلب بازگردانیدن . (غیاث ). طلب عود کردن . بازگشتن خواستن به کاری . یقال : استعدته الشی ٔ فاعاده ؛ ای سألته ان یفعله ثانیاً. (منتهی الارب ). || خوی کردن به
استعادةدیکشنری عربی به فارسیاسترداد , باز پسگيرى , بازگرداندن , مسترد كردن , پس گرفتن , آزاد سازى (بازپسگيرى)
استعادهفرهنگ فارسی معین(اِ تِ دِ) [ ع . استعادة ] 1 - (مص م .) بازگشت چیزی را خواستن . 2 - (مص ل .)عادت کردن .
استعادةلغتنامه دهخدااستعادة. [ اِ ت ِ دَ ] (ع مص ) تکرار. اعاده طلبیدن . بازداشت خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). طلب اعاده . بازگشت خواستن . طلب بازگردانیدن . (غیاث ). طلب عود کردن . بازگشتن خواستن به کاری . یقال : استعدته الشی ٔ فاعاده ؛ ای سألته ان یفعله ثانیاً. (منتهی الارب ). || خوی کردن به
استعاد سيطرته علي الموقفدیکشنری عربی به فارسیدوباره بر اوضاع مسلط شد , بار ديگر كنترل اوضاع را به دست گرفت
استعادةدیکشنری عربی به فارسیاسترداد , باز پسگيرى , بازگرداندن , مسترد كردن , پس گرفتن , آزاد سازى (بازپسگيرى)