استعساللغتنامه دهخدااستعسال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) انگبین خواستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). انگبین جستن . || شهد بخشیدن خواستن . (منتهی الارب ).
استحصالفرهنگ فارسی عمید۱. بهرهبرداری از محصولی که دارای قابلیت تجاری و اقتصادی است.۲. [قدیمی] حاصل کردن؛ بهدست آوردن.
مستعسللغتنامه دهخدامستعسل . [ م ُ ت َ س ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استعسال . انگبین جوینده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || زنبور عسل که عسل درست کند. (اقرب الموارد). رجوع به استعسال شود.