استعفاءلغتنامه دهخدااستعفاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) معاف کردن تکلیف خواستن . (منتهی الارب ). معاف کردن خواستن . (زوزنی ). استدعاء کناره گیری از شغل : از شغلهائی که بدیشان مفوض بود که جز بدیشان راست نیامدی و کس دیگر نبود که استقلال آن داشتی ، استعفا خواستند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص <span class="hl" dir
استعفاءفرهنگ فارسی معین(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) تقاضای معافیت از انجام کار. ؛~ نامه نامه ای که تقاضای کناره گیری از شغل یا کار در آن نوشته شده است .
استحفاءلغتنامه دهخدااستحفاء. [ اِ ت ِ] (ع مص ) خبر پرسیدن . || استحفاء سؤال از کسی ؛ به استقصاء پرسیدن او را. (از منتهی الارب ).
استعفافرهنگ فارسی عمید۱. درخواست کنارهگیری از کار و شغل.۲. کنارهگیری کردن از کار و شغل.۳. [قدیمی] طلب عفو کردن؛ عفو خواستن.
مستعفیلغتنامه دهخدامستعفی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استعفاء. استعفادهنده . استعفا داده . برکناری خواه از شغلی .- مستعفی شدن ؛ استعفا دادن . رجوع به استعفاء شود.
عبدالرحمانلغتنامه دهخداعبدالرحمان . [ ع َ دُرْ رَ ] (اِخ ) ابن عبدالوهاب بن خلیفة العلامی المصری الشافعی . وزیر و فقیه و شاعر بود از خانواده ٔ علم و قضاء بود وی سمت قضاء و ولایت مصر یافت و سپس استعفاء کرد و به زیارت حج رفت و به سال 695 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام