استعماریلغتنامه دهخدااستعماری . [ اِ ت ِ ] (ص نسبی ) منسوب به استعمار.- دول استعماری ؛ دول قوی که بعنوان آباد کردن مملکت ملّتی ضعیف ، آن را تحت سلطه ٔ خویش درآورند.
استعمارلغتنامه دهخدااستعمار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) استعمار کسی در مکان ؛ باشنده ٔ آن جای کردن او را: استعمره المکان ؛ باشنده ٔ آن جای گردانید او را. (منتهی الارب ). || آبادان کردن خواستن . (زوزنی ) (تاج المصادربیهقی ). آبادانی کردن خواستن . معمور کردن . تعمیر.- استعمار کردن </s
دولت پسااستعماریpost-colonial stateواژههای مصوب فرهنگستاندولتی که در نتیجۀ استعمارزدایی استقلال سیاسی به دست آورده و معمولاً دچار مشکلات اجتماعی و اقتصادی و سیاسی است
فمینیسم پسااستعماریpostcolonial feminismواژههای مصوب فرهنگستانشاخهای از فمینیسم مبتنی بر این رویکرد که هر تحلیلی از فرهنگ و جامعه باید مفاهیم نژادپرستی و استعمار را نیز شامل شود