استفاضدیکشنری عربی به فارسیمشروحاً به آن پرداخت , مفصّلاً به آن پرداخت , به جزئيات آن پرداخت , منتشر شد , پخش شد , شيوع پيدا كرد , شايع شد , افزايش يافت , زياد شد , ازدياد پيدا كرد , رشد كرد
استفاطلغتنامه دهخدااستفاط. [ اِ ت ِ ](ع مص ) استقصا کردن در کاری . || خوردن تمام آب کوزه را. تمام آب کوزه خوردن . (منتهی الارب ).
استیفاضلغتنامه دهخدااستیفاض . [ اِ ] (ع مص ) شتافتن . (منتهی الارب ). شتافتن در رفتن و آوردن . (تاج المصادر بیهقی ). شتافتن در رفتن و در راندن . (زوزنی ). دویدن . بشتاب رفتن . || شتافتن خواستن . || پراکنده شدن شتران . || شتابانیدن . || راندن . || از شهر بدر کردن . نفی کردن . (از منتهی الارب ). ت
استفاضةلغتنامه دهخدااستفاضة. [ اِ ت ِ ض َ ] (ع مص ) استفاضت . آب روان کردن خواستن . (منتهی الارب ). || عطا خواستن . (وطواط). فیض گرفتن . (غیاث ). طلب فیض کردن . || استفاده : هر آنچ بطریق استماع به استفاضت از حکماء دولت ... (رشیدی ). || فراخ و بسیاردرخت شدن وادی . || انتشا
استفاضهفرهنگ فارسی معین(اِ تِ ض ِ) [ ع . استفاضة ] (مص م .) 1 - طلب فیض کردن . 2 - عطا خواستن . 3 - فاش و م نتشر شدن خبر.
استفاضةلغتنامه دهخدااستفاضة. [ اِ ت ِ ض َ ] (ع مص ) استفاضت . آب روان کردن خواستن . (منتهی الارب ). || عطا خواستن . (وطواط). فیض گرفتن . (غیاث ). طلب فیض کردن . || استفاده : هر آنچ بطریق استماع به استفاضت از حکماء دولت ... (رشیدی ). || فراخ و بسیاردرخت شدن وادی . || انتشا
استفاضهفرهنگ فارسی معین(اِ تِ ض ِ) [ ع . استفاضة ] (مص م .) 1 - طلب فیض کردن . 2 - عطا خواستن . 3 - فاش و م نتشر شدن خبر.