استفراغ کردنگویش اصفهانی تکیه ای: qesiyun bekeri طاری: kand bomeyan طامه ای: qe: kardan طرقی: qey kardmun کشه ای: qey kardmun نطنزی: qey kardan
استفراغلغتنامه دهخدااستفراغ . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) آغاز کردن کاری و سخنی را. || کشتن بچه ٔ نخستین شتر و گوسپند را. || توانائی خود در کاری بذل کردن . (منتهی الارب ). همه ٔ توانائی خویشتن کار بستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || فراغت خواستن . (غیاث ). || (اصطلاح طب ) خروج فضول از بول و عرق و قی
استفراکلغتنامه دهخدااستفراک . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) فربه و سخت گردیدن دانه در خوشه . (منتهی الارب ). فربه و سخت شدن دانه در سنبله .
استفراغفرهنگ فارسی عمید۱. بالا آوردن غذای خوردهشده از معده؛ قی کردن.۲. (اسم) [عامیانه] غذای بالاآوردهشده از معده.
استفراغلغتنامه دهخدااستفراغ . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) آغاز کردن کاری و سخنی را. || کشتن بچه ٔ نخستین شتر و گوسپند را. || توانائی خود در کاری بذل کردن . (منتهی الارب ). همه ٔ توانائی خویشتن کار بستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || فراغت خواستن . (غیاث ). || (اصطلاح طب ) خروج فضول از بول و عرق و قی
استفراغفرهنگ فارسی عمید۱. بالا آوردن غذای خوردهشده از معده؛ قی کردن.۲. (اسم) [عامیانه] غذای بالاآوردهشده از معده.
استفراغلغتنامه دهخدااستفراغ . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) آغاز کردن کاری و سخنی را. || کشتن بچه ٔ نخستین شتر و گوسپند را. || توانائی خود در کاری بذل کردن . (منتهی الارب ). همه ٔ توانائی خویشتن کار بستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || فراغت خواستن . (غیاث ). || (اصطلاح طب ) خروج فضول از بول و عرق و قی
استفراغفرهنگ فارسی عمید۱. بالا آوردن غذای خوردهشده از معده؛ قی کردن.۲. (اسم) [عامیانه] غذای بالاآوردهشده از معده.