استقبلدیکشنری عربی به فارسیدريافت امواج (امواج راديويى و) , گرفت (راديو و) , أخذ كرد , استقبال كرد , به پيشواز رفت
استقباللغتنامه دهخدااستقبال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) پیش آمدن . (منتهی الارب ). ضِدّ استدبار. روی آوردن . پیش فراشدن . پیش واشدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). پیش رفتن . روی کردن به . || به پیشواز رفتن . به پیشباز رفتن . پیشواز کردن . پیشباز کردن . پذیره شدن : استادم را بد
استقبالدیکشنری عربی به فارسیپذيرايي , مهماني , پذيرش , قبول , برخورد , استقبال كردن , دريافت امواج راديويى , به پيشواز رفتن
استقبالفرهنگ فارسی عمید۱. پیشنهاد یا مطلبی را با رضایت خاطر پذیرفتن.۲. پیش آمدن؛ پیشواز رفتن؛ پیش رفتن؛ پذیره شدن.۳. (اسم) [قدیمی] (ادبی) در دستور زبان، زمان آینده.۴. (اسم) (ادبی) سرودن شعری به وزن و قافیۀ شعر شاعر دیگر، مانندِ این شعر: گل در بَر و می در کف و معشوقه به کام است / سلطان جهانم به چنین روز غ