استقواءلغتنامه دهخدااستقواء. [ اِ ت ِق ْ ] (ع مص ) تقویه ٔ صید خواستن از کسی . (منتهی الارب ).خواستن از کسی که جانوران را بجانب دامگاه براند.
استقاءةلغتنامه دهخدااستقاءة. [ اِ ت ِ ءَ ] (ع مص ) قی ٔ کردن بتکلف . برانداختن از گلو. (منتهی الارب ). || قی ٔ کردن خواستن و علاج کردن تا قی بیاید. علاج کردن تا قی افتد. (زوزنی ).
استقاعلغتنامه دهخدااستقاع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برگردیدن رنگ . تغیر لون . یقال : اُستقعلونه (مجهولاً)؛ وقتی که تغییر کند. (منتهی الارب ).
استیقاهلغتنامه دهخدااستیقاه . [ اِ ] (ع مص ) بندگی و فرمانبرداری کردن . (منتهی الارب ). طاعت داشتن . (تاج المصادر بیهقی ).
استیکاحلغتنامه دهخدااستیکاح . [ اِ ] (ع مص ) سطبر و آکنده شدن چوزه .(منتهی الارب ). ستبر شدن : استوکحت الفراخ ؛ استغلظت . (اقرب الموارد). || بخل کردن ببخشیدن . یقال : سأله فاستوکح ؛ ای امسک و لم یعط. (منتهی الارب ).