استقواسلغتنامه دهخدااستقواس . [ اِ ت ِق ْ ] (ع مص ) کوژ شدن از پیری . (منتهی الارب ). کژ شدن پیر. (تاج المصادر بیهقی ). کوژ شدن . (زوزنی ). کوژپشت شدن . خمیده شدن پیر مانند کمان از غایت پیری .
استقوزلغتنامه دهخدااستقوز. [ اَ ] (اِ) قمرون . فرنیط. فریدس . فرندس . اربیان . جرادالبحر. زلعتان . رجوع به اربیان شود.
مستقوسلغتنامه دهخدامستقوس . [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استقواس . منحنی و خمیده . (از اقرب الموارد). || ابروی مانا به کمان . (منتهی الارب ). رجوع به استقواس شود.
کوژ شدنلغتنامه دهخداکوژ شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ضلع. (تاج المصادر بیهقی ). اِستقواس . (زوزنی ). انحناء. خمیدن . تقوس . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کوژ گشتن شود.
گوژ شدنلغتنامه دهخداگوژ شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خمیده شدن . خمیدگی گرفتن . انحنا یافتن . دوتو شدن . کوژ گشتن . کوژ شدن . احتقاف . (زوزنی ): استقواس ؛ گوژ شدن از پیری . (منتهی الارب ). رجوع به گوژ و گوز شود.