استکشافلغتنامه دهخدااستکشاف . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برهنه کردن خواستن از کسی . (منتهی الارب ). || واشدن خواستن . روشن کردن خواستن . || جستجو. تجسس . تحقیق . پرسیدن : بدین استکشاف صورت یقین جمال ننمود. (کلیله و دمنه ). از اصول و فروع معتقد ایشان استکشافی کنم . (کلیله و دمنه ). شیر... روی به ... استک
معتقدلغتنامه دهخدامعتقد. [ م ُ ت َ ق َ ] (ع اِ) آنچه بدان اعتقاد داشته باشند. مورد اعتقاد. عقیده . ج ، معتقدات . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و معلوم گشت که سخن ایشان فاسد است و معتقد ایشان باطل . (کشف الاسرار ج 2 ص <span class="hl"
فروعلغتنامه دهخدافروع . [ ف ُ ] (ع مص ) برتر گردیدن از قوم خود به بزرگی یا به جمال . (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). || از کوه بالا رفتن . || به وادی فرودآمدن . (از اقرب الموارد). || به لگام زدن اسب را و عنان کشیدن تا بازایستد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بر سر کسی زدن به عصا. (از ا
استکشافلغتنامه دهخدااستکشاف . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برهنه کردن خواستن از کسی . (منتهی الارب ). || واشدن خواستن . روشن کردن خواستن . || جستجو. تجسس . تحقیق . پرسیدن : بدین استکشاف صورت یقین جمال ننمود. (کلیله و دمنه ). از اصول و فروع معتقد ایشان استکشافی کنم . (کلیله و دمنه ). شیر... روی به ... استک