استمتاعلغتنامه دهخدااستمتاع . [ اِ ت ِ تا ] (ع مص ) برخوردار شدن . برخورداری یافتن . (منتهی الارب ). برخوردن از چیزی . برخوردن گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). تمتع. منتفع شدن از: استمتعت بکذا؛ منتفع شدم بدان و برخورداری یافتم .استمتع بماله ؛ برخورداری یافت بمال خود : و خردم
آستیگماتیastigmatismواژههای مصوب فرهنگستاننوعی اَبیراهی در عدسی یا سامانهای اپتیکی که به موجب آن پرتوهای موجود در صفحات متعامد در نقاط متفاوتی کانونی میشوند
آستیگماتیسنجastigmometerواژههای مصوب فرهنگستانوسیلهای که میزان آستیگماتی سامانههای اپتیکی را اندازه میگیرد
کانونهای آستیگماتیastigmatic fociواژههای مصوب فرهنگستاندو خط تشکیلشده در کانون سامانۀ اپتیکی آستیگمات وقتی که پرتوهای فرودی از یک نقطه سرچشمه گرفته باشند
مستمتعلغتنامه دهخدامستمتع. [ م ُ ت َ ت ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استمتاع . برخورداری یابنده . (از منتهی الارب ). منتفع و برخوردار از چیزی به مدت طولانی . (از اقرب الموارد). || عمره گذارنده با حج . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به استمتاع شود.
امتتاعلغتنامه دهخداامتتاع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) سود بردن از چیزی . برخورداری یافتن زمانی دراز. (از اقرب الموارد). تمتع. استمتاع . متمتع شدن : زاد رحلت بر راحله ٔ روز و شب نهید و دل از امتتاع دنیا و حطام او بردارید. (سندبادنامه ص 156).
مخالصتلغتنامه دهخدامخالصت . [ م ُ ل َ ص َ ] (ع اِمص ) دوستی خالص و بی ریا و راستی و صداقت و اخلاص . (ناظم الاطباء): میمنه و میسره و قلب و جناح ِ آن را به حقوق صحبت و ممالحت و سوابق اتحاد و مخالصت بیاراسته .(کلیله و دمنه چ مینوی ص 33). کی
انتفاعلغتنامه دهخداانتفاع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) سود یافتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). سود و نفع گرفتن . (آنندراج ). سود برداشتن . (مصادر زوزنی ). نفع گرفتن . (مؤید الفضلاء) (غیاث اللغات ). سودمند گشتن . (تاج المصادر بیهقی ). سودبردن . سود گرفتن . سود یافتن . (فرهنگ فارسی م
برخورداریلغتنامه دهخدابرخورداری . [ ب َ خوَر / خُرْ ] (حامص مرکب ) تمتع. بهره مندی . کامیابی . متاع . (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ). متعه . (منتهی الارب ). انتفاع . (یادداشت مؤلف ). بهره . حظ. (یادداشت مؤلف ) : و روزگاری سخت دراز از جوا