استمرارلغتنامه دهخدااستمرار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) گذشتن و رفتن پیوسته . || بر یک روش رفتن . (منتهی الارب ). || روان شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث ). || همیشگی کردن . (منتهی الارب ). || همیشه بودن . (مجمل اللغة) (غیاث ). اتصال . توالی . پیوستگی : از روی سلامت نیت و استقام
استمراردیکشنری عربی به فارسیسکني , ايستادگي , دوام , ثبات قدم , رفتار برطبق توافق , غذا , علوفه , نگهداري , توافق
استمرارفرهنگ فارسی معین(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) پیوسته رفتن . 2 - همیشه روان بودن . 3 - (اِمص .) اتصال ، پیوستگی .
سدادلغتنامه دهخداسداد. [ س َ ] (ع مص ) راست شدن . (ترجمان القرآن ) (تاج المصادر بیهقی ). راست شدن قول . (المصادر زوزنی ). راست و درست شدن . (غیاث ) (از اقرب الموارد). راستی و درستی در کردار و گفتار. (غیاث ) (منتهی الارب ). راستی . (مهذب الاسماء) (ربنجنی ). محکمی . استواری :</
رسملغتنامه دهخدارسم . [ رَ ] (ع اِ) طریق و آیین .(ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). آیین و روش و منوال و طرز و شیوه و قاعده و قانون و طریق و وضع. (ناظم الاطباء). آیین و روش . ج ، رسوم ، مَراسِم . (آنندراج ). قاعده و قانون و این لفظ عربیست . (از غیاث اللغات از سراج اللغات ). نهاد. (فرهنگ سروری ).
خوردنلغتنامه دهخداخوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص ) از گلو فرودادن و بلعیدن غذا و طعام و جز آن . (ناظم الاطباء). اوباریدن . بلع کردن . اکل . تناول . جاویدن چیزی جامد. (یادداشت مؤلف ). جویدن . خائیدن . (ناظم الاطباء) : تلخی و شیرینی
استمرارلغتنامه دهخدااستمرار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) گذشتن و رفتن پیوسته . || بر یک روش رفتن . (منتهی الارب ). || روان شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث ). || همیشگی کردن . (منتهی الارب ). || همیشه بودن . (مجمل اللغة) (غیاث ). اتصال . توالی . پیوستگی : از روی سلامت نیت و استقام
استمراردیکشنری عربی به فارسیسکني , ايستادگي , دوام , ثبات قدم , رفتار برطبق توافق , غذا , علوفه , نگهداري , توافق
استمرارفرهنگ فارسی معین(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) پیوسته رفتن . 2 - همیشه روان بودن . 3 - (اِمص .) اتصال ، پیوستگی .
استمرارلغتنامه دهخدااستمرار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) گذشتن و رفتن پیوسته . || بر یک روش رفتن . (منتهی الارب ). || روان شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث ). || همیشگی کردن . (منتهی الارب ). || همیشه بودن . (مجمل اللغة) (غیاث ). اتصال . توالی . پیوستگی : از روی سلامت نیت و استقام
استمراردیکشنری عربی به فارسیسکني , ايستادگي , دوام , ثبات قدم , رفتار برطبق توافق , غذا , علوفه , نگهداري , توافق
علی الاستمرارلغتنامه دهخداعلی الاستمرار. [ ع َ لل ْ اِ ت ِ ] (ع ق مرکب ) پیوسته . همواره . دائم . همیشه . بطور ثابت . (ناظم الاطباء). مستمراً. براستمرار. همیشگی . بردوام . یک ریز. پی درپی . پیاپی . یک بند. بی انقطاع . || باثبوت قدم . (ناظم الاطباء). و رجوع به استمرار شود.